نگاهت مهربان شد چشمهایت آفتابی شد

نگاهت مهربان شد، چشم‌هایت آفتابی شد
دل من نیز چون حال‌وهوایت آفتابی شد

مرا از غربت شب‌های پی‌درپی فراخواندی
مرا خواندی و لحنِ آشنایت آفتابی شد

صدای مهربانت نور شد در ظلمتم پیچید
چه لحنی داشتی وقتی صدایت آفتابی شد

شبیه روز، روشن بود رازی در دلم دارم
نگاهی کردی و رازم برایت آفتابی شد

تمام شهر از برقِ نگاهم قصه را فهمید
تمام شهر یعنی ماجرایت آفتابی شد

مگر خورشید بودی رد شدی از روزگار من
که شب‌هایم شبیه روزهایت آفتابی شد

بیابان‌دربیابان نیست بیم گم شدن، وقتی
چراغان‌درچراغان ردپایت آفتابی شد

دلیل روشنی دارم، به دنبال تو می‌آیم
که جای پای تو تا بی‌نهایت آفتابی شد
دیدگاه ها (۰)

❌ سنگ قبر ۱۰ میلیون تومان..👈 مزار تولید کننده انرژی از طریق ...

💙بسم الله الرحمن الرحیم💙از روی ادب به رسم هر روز صبح سلام بر...

لای آن روسریت پشته ای از موست همین؟یا در آن،باغِ پر از پیچک ...

شما یادتون نمیاد یه زمان هم واسه خلوت شدن دسترسی آسان شهروند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط