کش چادرم را تنظیم میکنم

کش چادرم را تنظیم میکنم
از جلوی آینه‌ی قدی کنار میروم
برگشتنم
مساوی‌ست با خیره‌‌‌شدن در سیاهیِ نگاهش
دست به سینه به چهارچوب در تکیه داده
از آن لبخندهایی به لب دارد که باعث می‌شود گونه‌ی راستش چال بیفتد
خیره‌خیره نگاهم می‌کند
می‌خندم
-چیه؟ غرق نشی تو نگاهِ ما شما!
می‌خندد!!
+من قوربونِ شما و حجابتون بشم آخه!
حرفم را نمی‌توانم نگویم
-منم...
مکث می‌کنم!
ادامه‌اش را بیخیال!
کمی اذیت‌کردن اشکالی ندارد!
رنگ شیطنت را در چشم هایم می‌بیند،
نزدیکتر می‌شود و کنجکاو می‌گوید:
+توچی؟
-منم
+بگو خب
از سرِراهم کنارش می‌زنم و از درِ اتاق خارج می‌شوم
-الان دیرمیشه‌هااااا!! شام دعوتیم سحر می‌رسیم!
باخنده می‌گوید
+جانِ سید اذیت نکن! بگو حرفتو
جدی می‌گویم
-اولا جونتو قسم نخور...
دوماااا نمی‌گم بمون تو خماریش!!
از اتاق خارج می‌شوم و بگذار بماند در خماریِ اینکه من هم قربانِ تیله‌های سیاه و ایمانش بشوم!
دیدگاه ها (۱)

یه سلامی هم بکنیمبه اون کسایی که یواش یواش دارن ساکشونو جمع ...

خم شدم، تا بند پوتین‌‌هایش که هنوز باز بود را ببندم...❤ .این...

آقا مصطفی را خیلی خوب می شناختم . از دوران دبستان با ایمر دو...

حسرت ‌دیدار رویت‌ گرچه‌ آخر میکشد من را ولیبر دلم مانــد آرز...

چند پارتی جونگوون p۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط