ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم
باید چـــه بگویم به پرستار جوانم؟ .
.
باید چه بگویم؟ تو بگو، ها؟ چه بگویم
وقتی کـــه ندارد خبــــر از درد نهانم؟ .
.
تب کرده ام امــا نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونه جانم .
.
بیمـــــاری من عامل بیگانـــه ندارد
عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم .
.
آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟ .
.
لب بسته ام از هرچه سوال ست و جواب ست
می ترسم اگـــر بـــــاز شود قفــل دهانـــم- .
.
این گرگ پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تـــو از زیـر زبانــم! .
.
می پرسد و خاموشم و می پرسد و خاموش...
چیزی کــــه عیان ست چه حاجت به بیانم .
.
.

#بهروز_یاسمی
دیدگاه ها (۶)

.مثل کودکیکه عروسکش رادر رودخانه گم کرده باشد خیره بودم در ...

••••تو قدّ رؤیای منی امّاگاهی همین رویا عذابم بودعشقت اگه در...

عمر زندگی کوتاس مث شعله ی کبریت عمر هر چی غیر از عشق مث عمر ...

. عطر خوش پیراهنش را دوست دارمگل های روی دامنش را دوست دارمگ...

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط