من قراره به یه دانشگاه دانش اموز انتقالی بشم و همین به

زور کسی نیست جز پدرم
پدرم کلن با من مشکل داره ولی من نمیدونم که این دادو عصبانیت رو سره من خالی میکنع به اینا اهمیتی ندادم.
من نیم ساعت که پایین منتظر پدرمم که منو برسونه دانشگاه ولی نه اصلا پایین نمیاد برای همین رفتم سوار دوچرخم شدم و حرکت کردم .
توی راه بودم کهدوچرخم وسط جاده سر خورد و نمیتونستم کنترلش کنم و حس بعدی تو سرم داشتم که چشام ناگهان بسته شد.
وقتی کع چشامو باز کردم تو کلاس سرم روی میز بود با خودم گفتم کی منو اورده اینجا اصلا دانشگاه منه؟ و...
دیدگاه ها (۰)

همینطوری تو فکر بودم که یهو استادم اومد پیشم و گفت(علامت است...

و رفتم تو حیاط من با این مدرسه اشنایی ندارم و هیچکس رو

بلاخره یکی اومد بهم گفت که فیک چی بنویسم

🤣🤣🤣🤣🤣

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط