من قراره به یه دانشگاه دانش اموز انتقالی بشم و همین به
زور کسی نیست جز پدرم
پدرم کلن با من مشکل داره ولی من نمیدونم که این دادو عصبانیت رو سره من خالی میکنع به اینا اهمیتی ندادم.
من نیم ساعت که پایین منتظر پدرمم که منو برسونه دانشگاه ولی نه اصلا پایین نمیاد برای همین رفتم سوار دوچرخم شدم و حرکت کردم .
توی راه بودم کهدوچرخم وسط جاده سر خورد و نمیتونستم کنترلش کنم و حس بعدی تو سرم داشتم که چشام ناگهان بسته شد.
وقتی کع چشامو باز کردم تو کلاس سرم روی میز بود با خودم گفتم کی منو اورده اینجا اصلا دانشگاه منه؟ و...
پدرم کلن با من مشکل داره ولی من نمیدونم که این دادو عصبانیت رو سره من خالی میکنع به اینا اهمیتی ندادم.
من نیم ساعت که پایین منتظر پدرمم که منو برسونه دانشگاه ولی نه اصلا پایین نمیاد برای همین رفتم سوار دوچرخم شدم و حرکت کردم .
توی راه بودم کهدوچرخم وسط جاده سر خورد و نمیتونستم کنترلش کنم و حس بعدی تو سرم داشتم که چشام ناگهان بسته شد.
وقتی کع چشامو باز کردم تو کلاس سرم روی میز بود با خودم گفتم کی منو اورده اینجا اصلا دانشگاه منه؟ و...
۳.۶k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.