p32
p32
ویو ا/ت :
درو باز کردم که یهو با صحنه ای که دیدم قلبمو حس نمیکردم...
دیدم تهیونگ وسط خونه با غرق خون افتاده
+ تهیوووووووووووووونگگگگگگگ ( داد )
+ تهیونگ پاشوووو لطفاااا پاشووووووووو تورو خدا منو تنها نزار پاشووو( گریه )
٪اجییی چی شده؟
+ تلفونو بیار لینا بدوووو
+ سریع لینا تلفونی آورد و زنگ زدم به آمبولانس
+ بعد ۲۰ دقیقه اومدن و تهیونگو بردن بیمارستان
* داخل بیمارستان ..۳ ساعت بعد
دکتر : خانم...
+ ا...آقای دکتر لطفا بگین اتفاقی براش نیوفتاده لطفا بگین که چیزی نشده توروخدا
دکتر : تسلیت میگم ..
+ چ...چ.چی؟؟ یعنی چی امکان نداره
دکتر : غم اخرتون باشه
+ داری با من شوخی میکنی تو یعنی چی که مردهههههههه
دکتر : خانم آروم باشین آقا تهیونگ بر اثر خودکشی فوت کردن رگ دستشونو بریدن
+ هقققق....هقققق آخه.. هقققق
دکتر : فعلا ...
* ویو ا/ت بعد اینکه دکتر رفت حالم خیلی خراب بود و نمیدونستم چه کار کنم همش به این فکر میکردم که چرا ثانیه های آخر باهاش خوب رفتار نکردم
* خونه
+ رفتم توی امارت تهیونگ و رفتم توی اتاقش روی تختش دراز کشیدم و به دیوار نگاه میکردم و همش گریه گریه انقدر گریه میکردم که دیگه نمیتونستم نفس بکشم و آروم آروم چشمام بسته شد
* ویو شب
+ ساعت ۹ شب بود که با زنگ خونه بیدار شدم
+ آخ لعنتی چقدر سرم درد میکنه آخه این کیه
+ رفتم پایین و درو باز کردم دیدم جونگکوک و جیمین اومدن
جیمین : ا/ت ... هووف تسلیت میگم ( صدای گرفته چون گریه کرده بود )
جونگکوک : باورم نمیشه تهیونگ همچین کاری کرد ( اونم با صدای گریه بود )
+ هقق... میدونم برای خودمم سخت بود با اینکه رابطه ای نداشتیم ولی ابن اخرا یه حسایی بهش داشتم و دلم میخواست بهش بگم ولی زود از پیشم رفت
+ بیاین تو دم در نباشین
جیمین و کوکی : باشه
+ چیزی میخورین
جیمین : فقط یه آب
کوکی : ن مرسی
+ رفتم برای جیمین یه آب آوردم و خودم نشستم
کوکی : دلیل مرگشو نمیدونی ؟
+ آخرین بار توی بیمارستان دیده بودمش .. آخه تهیونگ وسطای مهمونی اومد پیشم و بابامو زد و بعدش لینا تصادف کرد و پدرم از شدت ضربه مرد و لینا هم خداروشکر حالش خوبه بعدش ........( تعریف داستان )
+ آخرشم تهیونگ اومد بهت گف که دلم برات تنگ میشه و اینا
کوکی : تووووووو بااااعثثثث مرگششش شدیی ( داد )
+ چی داری میگی من هیچی بهش ...
کوکی : خفه شووووووو
جیمین : جونگکوک ارووووم باش
کوکی : ولممم کننننن همششش تقصیرررررر تووو بووود
+ چی داری میگی من حتی روحمم خبر نداشت
....
شرطا :
لایک ۶۰
(: برسونین
لایک کنین دیگه ( T T ) 🐦⬛
ویو ا/ت :
درو باز کردم که یهو با صحنه ای که دیدم قلبمو حس نمیکردم...
دیدم تهیونگ وسط خونه با غرق خون افتاده
+ تهیوووووووووووووونگگگگگگگ ( داد )
+ تهیونگ پاشوووو لطفاااا پاشووووووووو تورو خدا منو تنها نزار پاشووو( گریه )
٪اجییی چی شده؟
+ تلفونو بیار لینا بدوووو
+ سریع لینا تلفونی آورد و زنگ زدم به آمبولانس
+ بعد ۲۰ دقیقه اومدن و تهیونگو بردن بیمارستان
* داخل بیمارستان ..۳ ساعت بعد
دکتر : خانم...
+ ا...آقای دکتر لطفا بگین اتفاقی براش نیوفتاده لطفا بگین که چیزی نشده توروخدا
دکتر : تسلیت میگم ..
+ چ...چ.چی؟؟ یعنی چی امکان نداره
دکتر : غم اخرتون باشه
+ داری با من شوخی میکنی تو یعنی چی که مردهههههههه
دکتر : خانم آروم باشین آقا تهیونگ بر اثر خودکشی فوت کردن رگ دستشونو بریدن
+ هقققق....هقققق آخه.. هقققق
دکتر : فعلا ...
* ویو ا/ت بعد اینکه دکتر رفت حالم خیلی خراب بود و نمیدونستم چه کار کنم همش به این فکر میکردم که چرا ثانیه های آخر باهاش خوب رفتار نکردم
* خونه
+ رفتم توی امارت تهیونگ و رفتم توی اتاقش روی تختش دراز کشیدم و به دیوار نگاه میکردم و همش گریه گریه انقدر گریه میکردم که دیگه نمیتونستم نفس بکشم و آروم آروم چشمام بسته شد
* ویو شب
+ ساعت ۹ شب بود که با زنگ خونه بیدار شدم
+ آخ لعنتی چقدر سرم درد میکنه آخه این کیه
+ رفتم پایین و درو باز کردم دیدم جونگکوک و جیمین اومدن
جیمین : ا/ت ... هووف تسلیت میگم ( صدای گرفته چون گریه کرده بود )
جونگکوک : باورم نمیشه تهیونگ همچین کاری کرد ( اونم با صدای گریه بود )
+ هقق... میدونم برای خودمم سخت بود با اینکه رابطه ای نداشتیم ولی ابن اخرا یه حسایی بهش داشتم و دلم میخواست بهش بگم ولی زود از پیشم رفت
+ بیاین تو دم در نباشین
جیمین و کوکی : باشه
+ چیزی میخورین
جیمین : فقط یه آب
کوکی : ن مرسی
+ رفتم برای جیمین یه آب آوردم و خودم نشستم
کوکی : دلیل مرگشو نمیدونی ؟
+ آخرین بار توی بیمارستان دیده بودمش .. آخه تهیونگ وسطای مهمونی اومد پیشم و بابامو زد و بعدش لینا تصادف کرد و پدرم از شدت ضربه مرد و لینا هم خداروشکر حالش خوبه بعدش ........( تعریف داستان )
+ آخرشم تهیونگ اومد بهت گف که دلم برات تنگ میشه و اینا
کوکی : تووووووو بااااعثثثث مرگششش شدیی ( داد )
+ چی داری میگی من هیچی بهش ...
کوکی : خفه شووووووو
جیمین : جونگکوک ارووووم باش
کوکی : ولممم کننننن همششش تقصیرررررر تووو بووود
+ چی داری میگی من حتی روحمم خبر نداشت
....
شرطا :
لایک ۶۰
(: برسونین
لایک کنین دیگه ( T T ) 🐦⬛
۱۷.۰k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.