چند روز پیش رفیقم اومد خونمون ریاضی کار کنه

چند روز پیش رفیقم اومد خونمون ریاضی کار کنه
موقعی که خواست برگرده تا پایین پله ها باهاش رفتم که مطمئن شم تاکسی رسیده
ولی در خونمون که بسته شد یادم افتاد نه کلید برداشتم نه گوشی🤣
به رو خودم نیاوردم وقتی رفت از صاحب خونه پیچ گوشتی گرفتم که درو باز کنم
پیچ دومیش باز نمیشد
چند دیقه بعد مامانم اومد دید دارم زور میزنم درو باز کنم شوکه شد🤣🤣🤣
دیدگاه ها (۶)

هلووا باس

هزبین هتل

سلام چطورید؟ بنده یکم گشادی زده به کمرشبرای همین تو کامنتا ب...

سیرک دیجیتال شگفت انگیز

رمان { برادر ناتنی } پارت ۲۲

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۲۰

رمان جیمین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط