Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 29
تهیونگ:*توی دلش*من خوابم میاد...راهی نیست راضیش کنم کولم کنه؟ ها!!! فهمیدم.. من که آسیب دیدم.. فقط لازمه یکم نقش بازی کنم😁
تهیونگ: آاااااااخ کمررررم!!!! درد میکنه.. فکر کنم جای زخمه!
ا.ت: یاااا تهیونگا حالت خوبه؟!
تهیونگ:نه... نمیخوام باعث بشم از راهتون عقب بمونین.. ببخشید تقصیر منه!
نامجون: نه نه نه نه... اصلا هم اینطور نیست اصلا به راهمون ادامه میدیم... تا وقتی خوب بشی من کولت میکنم.
تهیونگ:*توی دلش*یسسسس... نقشه ام جواب داد😄
نامجون:*تهیونگ رو میزاره روی کولش*
جونگ کپک:*در گوشی به تهیونگ*هوی بیشعور نقش بازی کردی؟!
تهیونگ: آره..
جونگ کوک: پس من چی؟
تهیونگ: نمیشه که دوتامون رو کول کنه.. برو به ا.ت بگو😄
جونگ کوک: هر هر هر😐😐
تهیونگ: عه حواسم نبود تورو کول کنه که بدبخت پِرِس میشه😂😄😁
جونگ کوک: 😐😐😐😐
(پایان صحبت درگوشی😐)
ا.ت: تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ: نه😔
ا.ت: عیبی نداره تحمل کن وقتی یه جایی رسیدیم نگاه زخمت میکنم.
* ذهن تهیونگ*
یا خدا اگه به زخمم نگاه کنه هیچ مشکلی نبینه که میفهمه الکی گفتم...حالا چیکار کنم😬
رومو که برگردوندم میبینم جونگ کوک داره با نیشخند بزرگی نگام میکنه😑میدونه قراره بدبخت بشم🤕نامجون بفهمه زندم نمیزاره😬
حالا چه دروغی جور کنم؟!؟!؟ هر جور باشه درد داره.....لااقل بهتر از اینه که توسط اونا این اتفاق بیوفته.
تهیونگ:*با کمر از روی کول نامجون میوفته زمین*آاااااای!!!
ا.ت: یااااا خدا خووووبی!؟!؟!؟!؟!
نامجون: چیشدی یهو؟!*بلندش میکنه*
تهیونگ: آییییی نمیتونم رو پاهام وایسم😣
(داره نقش بازی میکنه ولی دردش گرفته دیگه)
ا.ت: همینجا به زخمت نگاه میکنم بشین...
*به زخمش نگاهی میکنه*ای وای... دوباره تازه شده.... نچ.. باید یه بار دیگه تمیزش کنم.
تهیونگ:........
ا.ت: تِمام شد👏🏻👏🏻حواست باشه دوباره با کمر فرود نیای زمین😁
تهیونگ: باشه.
☆و دوباره نامجون بدبخت مجبورن ایشون رو بلند کنن😐☆
(و دوباره صحبت در گوشی)
جونگ کوک: آخه مرض داشتی؟
تهیونگ: خب مجبور بودم اگه میرسیدیم نگاه میکرد میدید هیچی نبود میفهمیدن نقش بازی کردم.
جونگ کوک: خب میخوای بهشون بگم😁
تهیونگ: تو غلط میکنی😑
جونگ کوک:*داد*آهای تهیونگ.......
تهیونگ:*میخواد جلو دهنشو بگیره و به دلیل اینکه خودشو هل داده که برسه بهش ایندفعه با کله فرود میاد زمین*
نامجون:*داد*معلوم هست شما دوتا چتونه؟!؟!
جونگ کوک:*سریع تهیونگو از روی زمین بلند میکنه* ما؟؟نه معلومه که نه هیچی مون نیست مگه نه تهیونگ😬*با آرنج میزنه به پهلوی تهیونگ*
تهیونگ: آره..هیچی مون نیست😑
ا.ت: چیزیت نشده که؟
تهیونگ: اگه این میمون رو از کنارم بردارین خیلی حالم خوبه😑😑😑
جونگ کوک: به کی گفتی میمون°_°
تهیونگ: به تو!!
ا.ت: خیله خب من وسطتون وایمیسم.
جونگ کوک و تهیونگ:*به هم چشم غره میرن*
جونگ کوک:*با صدای آروم*میکشمت😑
تهیونگ:*با صدای آروم*موفق باشی😑
پارت 29
تهیونگ:*توی دلش*من خوابم میاد...راهی نیست راضیش کنم کولم کنه؟ ها!!! فهمیدم.. من که آسیب دیدم.. فقط لازمه یکم نقش بازی کنم😁
تهیونگ: آاااااااخ کمررررم!!!! درد میکنه.. فکر کنم جای زخمه!
ا.ت: یاااا تهیونگا حالت خوبه؟!
تهیونگ:نه... نمیخوام باعث بشم از راهتون عقب بمونین.. ببخشید تقصیر منه!
نامجون: نه نه نه نه... اصلا هم اینطور نیست اصلا به راهمون ادامه میدیم... تا وقتی خوب بشی من کولت میکنم.
تهیونگ:*توی دلش*یسسسس... نقشه ام جواب داد😄
نامجون:*تهیونگ رو میزاره روی کولش*
جونگ کپک:*در گوشی به تهیونگ*هوی بیشعور نقش بازی کردی؟!
تهیونگ: آره..
جونگ کوک: پس من چی؟
تهیونگ: نمیشه که دوتامون رو کول کنه.. برو به ا.ت بگو😄
جونگ کوک: هر هر هر😐😐
تهیونگ: عه حواسم نبود تورو کول کنه که بدبخت پِرِس میشه😂😄😁
جونگ کوک: 😐😐😐😐
(پایان صحبت درگوشی😐)
ا.ت: تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ: نه😔
ا.ت: عیبی نداره تحمل کن وقتی یه جایی رسیدیم نگاه زخمت میکنم.
* ذهن تهیونگ*
یا خدا اگه به زخمم نگاه کنه هیچ مشکلی نبینه که میفهمه الکی گفتم...حالا چیکار کنم😬
رومو که برگردوندم میبینم جونگ کوک داره با نیشخند بزرگی نگام میکنه😑میدونه قراره بدبخت بشم🤕نامجون بفهمه زندم نمیزاره😬
حالا چه دروغی جور کنم؟!؟!؟ هر جور باشه درد داره.....لااقل بهتر از اینه که توسط اونا این اتفاق بیوفته.
تهیونگ:*با کمر از روی کول نامجون میوفته زمین*آاااااای!!!
ا.ت: یااااا خدا خووووبی!؟!؟!؟!؟!
نامجون: چیشدی یهو؟!*بلندش میکنه*
تهیونگ: آییییی نمیتونم رو پاهام وایسم😣
(داره نقش بازی میکنه ولی دردش گرفته دیگه)
ا.ت: همینجا به زخمت نگاه میکنم بشین...
*به زخمش نگاهی میکنه*ای وای... دوباره تازه شده.... نچ.. باید یه بار دیگه تمیزش کنم.
تهیونگ:........
ا.ت: تِمام شد👏🏻👏🏻حواست باشه دوباره با کمر فرود نیای زمین😁
تهیونگ: باشه.
☆و دوباره نامجون بدبخت مجبورن ایشون رو بلند کنن😐☆
(و دوباره صحبت در گوشی)
جونگ کوک: آخه مرض داشتی؟
تهیونگ: خب مجبور بودم اگه میرسیدیم نگاه میکرد میدید هیچی نبود میفهمیدن نقش بازی کردم.
جونگ کوک: خب میخوای بهشون بگم😁
تهیونگ: تو غلط میکنی😑
جونگ کوک:*داد*آهای تهیونگ.......
تهیونگ:*میخواد جلو دهنشو بگیره و به دلیل اینکه خودشو هل داده که برسه بهش ایندفعه با کله فرود میاد زمین*
نامجون:*داد*معلوم هست شما دوتا چتونه؟!؟!
جونگ کوک:*سریع تهیونگو از روی زمین بلند میکنه* ما؟؟نه معلومه که نه هیچی مون نیست مگه نه تهیونگ😬*با آرنج میزنه به پهلوی تهیونگ*
تهیونگ: آره..هیچی مون نیست😑
ا.ت: چیزیت نشده که؟
تهیونگ: اگه این میمون رو از کنارم بردارین خیلی حالم خوبه😑😑😑
جونگ کوک: به کی گفتی میمون°_°
تهیونگ: به تو!!
ا.ت: خیله خب من وسطتون وایمیسم.
جونگ کوک و تهیونگ:*به هم چشم غره میرن*
جونگ کوک:*با صدای آروم*میکشمت😑
تهیونگ:*با صدای آروم*موفق باشی😑
۶.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.