ما آدمها، گاهی برای پروازی که اسمش زندگی است، برج مراقبت
ما آدمها، گاهی برای پروازی که اسمش زندگی است، برج مراقبت میخواهیم. برج مراقبتی که هر وقت کم آوردیم، هر وقت ترسیدیم، هر وقت گرفتار غبار و مه شدیم، برویم سراغش. برج مراقبت آدمها فرق میکند، یکی مینشیند سر سجاده اش، یکی شماره مادرش را میگیرد، یکی میرود سراغ رفیقش. برج مراقبتی میخواهیم که مسیر پرواز را بشناسد. یکی که بداند چه وقتی باید از زمین کند و رفت، چه وقتی باید چسبید به باند و تکان نخورد. یکی که وقتی هوا طوفانی شد، وقتی جریانهای پر فشار از راه رسید، یادمان بدهد چطور مسیرمان را عوض کنیم. یکی که اصلا نگذارد کارمان به مسیرهای خطرناک برسد. یکی که وقتی باید فرود را به تاخیر بیاندازیم، خبرمان کند. یکی که بداند از روی کدام باند باید بلند شویم، روی کدام باند باید بنشینیم. یکی که آسمان را بشناسد، پرواز را بشناسد، ما را بشناسد. یکی که حواسش به ما باشد. یکی که نگذارد سقوط کنیم …
۴.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.