دخترکی در زمستان به پرمرد که نگهبان بود گفت
دخترکی در زمستان به پيرمرد که نگهبان بود گفت:
سردت نیست؟ گفت: عادت دارم
گفت: میگویم برات لباس گرم بیاورند
.
.
.
و فراموش کرد
صبح جنازه نگهبان را دیدند که روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا ویران کرد...!
مواظب وعدهایمان باشیم
سردت نیست؟ گفت: عادت دارم
گفت: میگویم برات لباس گرم بیاورند
.
.
.
و فراموش کرد
صبح جنازه نگهبان را دیدند که روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا ویران کرد...!
مواظب وعدهایمان باشیم
- ۱.۲k
- ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط