بنگر بر حال فرهاد
بنگر بر حال فرهاد
مجنون تر از مجنون شده
تیشه ایی را برگرفت
ز حال شیرینش بی حال شده
رسید خبر ز شیرینش
خبر امده ک بی حال شده
ای خسرو مکن اینکار بر این دل
بگذرد ز کوی شیرینش
تیشه را بر گرفته بر دستاتش
عاشقانه زمزمه میکند زیر لبانش
با خود ارام میگوید
حرفی بزن ز شیرین سخنم
شده بی تاب
شده درهم
ناگه خود را دیده بر هم
چشمانش را خیس الود
دستانش خون الود
تیشه را محکم میکوبید
ز تمام نفس محکم میکربید
ناگه تیشه رها شد
جان فرهاد میان کوهها رها شد
مانده شیرین ک کو فرهاد کوه کن
مجنون تر از مجنون شده
تیشه ایی را برگرفت
ز حال شیرینش بی حال شده
رسید خبر ز شیرینش
خبر امده ک بی حال شده
ای خسرو مکن اینکار بر این دل
بگذرد ز کوی شیرینش
تیشه را بر گرفته بر دستاتش
عاشقانه زمزمه میکند زیر لبانش
با خود ارام میگوید
حرفی بزن ز شیرین سخنم
شده بی تاب
شده درهم
ناگه خود را دیده بر هم
چشمانش را خیس الود
دستانش خون الود
تیشه را محکم میکوبید
ز تمام نفس محکم میکربید
ناگه تیشه رها شد
جان فرهاد میان کوهها رها شد
مانده شیرین ک کو فرهاد کوه کن
۱.۰k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.