سناریودرخواستی
#سناریو«درخواستی»
وقتی اونا روت کراش دارن و تو مهمونی یکی نزدیکت میشه و اونا روت قیرتی می شن
نامجون: هی صبر کن ببینم این دختر صاحب داره پس به نفعته همین الان زود بری
جین: چی چخبره؟ خوش می گزره؟ می خواستی بری پیش کی اونوقت جنابالی
شوگا: دستتو بایه بهونه ای می گیره و می برتت بیرون بهت حسشو میگه
جیهوب: خوبـ.. جنابالی از همونجایی که برگشتی عین بچه ی ادم تشریفتو ببر تا ابرو ریزی نشده
جیمین: یقه پسررو می کشه و می بره تو یه اتاق و بش می گهـ: دفعه ی اخرت باشه سمت ات می ری
تهیونگ: می دونی که... من خوشم نمیاد کسی نزدیک ات من بشه.. اونم تو
جونگکوک: دست اتو می گیره پ بش می گهـ: ات همین الانـ بیا بریم
ات: اخه چرا؟
جونگکوک: چون کفترای زیادی دارن دورمون می پلکن پس بیا بریم خو. نه
#مالک.جیمینـ
وقتی اونا روت کراش دارن و تو مهمونی یکی نزدیکت میشه و اونا روت قیرتی می شن
نامجون: هی صبر کن ببینم این دختر صاحب داره پس به نفعته همین الان زود بری
جین: چی چخبره؟ خوش می گزره؟ می خواستی بری پیش کی اونوقت جنابالی
شوگا: دستتو بایه بهونه ای می گیره و می برتت بیرون بهت حسشو میگه
جیهوب: خوبـ.. جنابالی از همونجایی که برگشتی عین بچه ی ادم تشریفتو ببر تا ابرو ریزی نشده
جیمین: یقه پسررو می کشه و می بره تو یه اتاق و بش می گهـ: دفعه ی اخرت باشه سمت ات می ری
تهیونگ: می دونی که... من خوشم نمیاد کسی نزدیک ات من بشه.. اونم تو
جونگکوک: دست اتو می گیره پ بش می گهـ: ات همین الانـ بیا بریم
ات: اخه چرا؟
جونگکوک: چون کفترای زیادی دارن دورمون می پلکن پس بیا بریم خو. نه
#مالک.جیمینـ
- ۳۵۰
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط