خببب سلاااممم من بعد از کلی گشادی بلاخره قراره پارت بدممم
خببب سلاااممم من بعد از کلی گشادی بلاخره قراره پارت بدمممم
و بریم برا پارت دیگه....
__
خبببب گوجوووووو و ا.ت آماده ایددد
گوجو: بله ناخدا
امه/ من : 😐👌🏻
ا.ت : ارهه بریمم
من : بریممم یک دو سه 🎬
روز اشنایی پارت ۲
_______
از زبان ا.ت )
با درد شدیدی بیدار شدم و چندین بار چشمام رو باز و بسته کردم و بلاخره یکم تاری چشمام کم تر شد به دور ورم نگاه کردم که یهو.... چشمم به همون پسره افتاد سرش رو روی دستش گذاشته و روی تخت گذاشته و روی صندلی نشسته ( نه روی هوا نشسته 😐 )
رو تخت نشستم و به دستگاه اکسیژن نگاه کردم ماسکش رو آروم از روی صورتم و داشتم و سرفه آرومی کردم...که یهو اون پسر از خاب پرید
گوجو : ههه...ب...بیدار ش..دی لطفاً دراز بکش و...و اون ماسک رو بزار رو دهنت
ا.ت : با تعجب بهش زول زده بودم و با صدایی گرفته گفتم : م...من این...اینجا چیکار می..کنم
گوجو با حالت تعجب زده پرسید : یعنی یادت نیست که ماشین زد بهت
ا.ت که همه چی تازه یادش اومده بود.
ا.ت ی...یعنی چی از کی تا حالا اینجام
انقدر سریع این سوال رو پرسید که سرفش گرفت
گوجو : خب فکر کنم یه ۱۰ یا ۱۱ ساعتی میشه
ا.ت : چییییییییییییییی
من ب...باید واسه کار مصاحبه میکردممممم
گوجو : اااا....اروممم
ا.ت : من باید برم
شروع کردم به بلند شدن ولی با دیدن اینکه یکی از پا هام تو گچه شکه شدم
ا.ت : نهههههههههههههه این یکی دیگه واقعا غیر قابل تحملههه
گوجو سعی در آروم کردن ا.ت
(آرام باششششش ا.تتت😐)
باز شدن در با شدت *
این سرو صدا هاااا چیههههه
گوجو : او...اون دیگه کیه
ا.ت : اومیییی
( بچها اومی دوست منه مثل میرای 😂😐 ولی فعلا میزارمش با شما 😐👌🏻)
اومی در حال داد بیداد: آخه دختره ی حواس پرت یعنی چی که ماشین زده بهت مگه کوریییی مگه اون رارنده *&#(+@۸_!!_(»(﷼(﷼+_+)٫ کور بوددددد آخه ک**&+#+(﷼؟؟
ا.ت : اومییییی آرام باشششش بیمارستان رو گذاشتی رو سرتتتتت
گوجو : یا حسین
یهو در با شتاب محکم تر باز میشه
خانممم اینجا بیمارستانهههههه هااااااااا
پرستار بود که با قیافه ای شاکی اومی رو نگاه میکرد
اومی: به ک@&+)+*-
پرستار : 😑یکی این روانی رو ببره تیمارستان
اومی : یعنی چی روانی من خودم پرستارممممم
گوجو : یا ابوالفضل
گوجو به سمت پرستار میره :
خانم پرستار شما آرامش خودت رو حفظ کن من اینو آروم میکنم
بلاخره پرستار و اومی را از هم جدا کرد
تا اومد که به سمت ا.ت بره یهو در محکم تر از قبل باز شد
گوجو و اومی که دو متر پریدن هوا :
گوجو : یا علییی
اومی: روانی وحشیی آرام ترر( داد )
و بله اون کسی نبود جز....
_______
امه/ من : کاااااتتتتتتتت 🎬
عالی بود خیلی هم عالیییی 👏🏻
گوجو : مرسی حالا شیرینی ها کجاست ؟؟
من : رو میز 😐
گوجو آها اوکی
گوجو به سمت جعبه شیرینی ها میرود و شروع به خوردن میکند
و بریم برا پارت دیگه....
__
خبببب گوجوووووو و ا.ت آماده ایددد
گوجو: بله ناخدا
امه/ من : 😐👌🏻
ا.ت : ارهه بریمم
من : بریممم یک دو سه 🎬
روز اشنایی پارت ۲
_______
از زبان ا.ت )
با درد شدیدی بیدار شدم و چندین بار چشمام رو باز و بسته کردم و بلاخره یکم تاری چشمام کم تر شد به دور ورم نگاه کردم که یهو.... چشمم به همون پسره افتاد سرش رو روی دستش گذاشته و روی تخت گذاشته و روی صندلی نشسته ( نه روی هوا نشسته 😐 )
رو تخت نشستم و به دستگاه اکسیژن نگاه کردم ماسکش رو آروم از روی صورتم و داشتم و سرفه آرومی کردم...که یهو اون پسر از خاب پرید
گوجو : ههه...ب...بیدار ش..دی لطفاً دراز بکش و...و اون ماسک رو بزار رو دهنت
ا.ت : با تعجب بهش زول زده بودم و با صدایی گرفته گفتم : م...من این...اینجا چیکار می..کنم
گوجو با حالت تعجب زده پرسید : یعنی یادت نیست که ماشین زد بهت
ا.ت که همه چی تازه یادش اومده بود.
ا.ت ی...یعنی چی از کی تا حالا اینجام
انقدر سریع این سوال رو پرسید که سرفش گرفت
گوجو : خب فکر کنم یه ۱۰ یا ۱۱ ساعتی میشه
ا.ت : چییییییییییییییی
من ب...باید واسه کار مصاحبه میکردممممم
گوجو : اااا....اروممم
ا.ت : من باید برم
شروع کردم به بلند شدن ولی با دیدن اینکه یکی از پا هام تو گچه شکه شدم
ا.ت : نهههههههههههههه این یکی دیگه واقعا غیر قابل تحملههه
گوجو سعی در آروم کردن ا.ت
(آرام باششششش ا.تتت😐)
باز شدن در با شدت *
این سرو صدا هاااا چیههههه
گوجو : او...اون دیگه کیه
ا.ت : اومیییی
( بچها اومی دوست منه مثل میرای 😂😐 ولی فعلا میزارمش با شما 😐👌🏻)
اومی در حال داد بیداد: آخه دختره ی حواس پرت یعنی چی که ماشین زده بهت مگه کوریییی مگه اون رارنده *&#(+@۸_!!_(»(﷼(﷼+_+)٫ کور بوددددد آخه ک**&+#+(﷼؟؟
ا.ت : اومییییی آرام باشششش بیمارستان رو گذاشتی رو سرتتتتت
گوجو : یا حسین
یهو در با شتاب محکم تر باز میشه
خانممم اینجا بیمارستانهههههه هااااااااا
پرستار بود که با قیافه ای شاکی اومی رو نگاه میکرد
اومی: به ک@&+)+*-
پرستار : 😑یکی این روانی رو ببره تیمارستان
اومی : یعنی چی روانی من خودم پرستارممممم
گوجو : یا ابوالفضل
گوجو به سمت پرستار میره :
خانم پرستار شما آرامش خودت رو حفظ کن من اینو آروم میکنم
بلاخره پرستار و اومی را از هم جدا کرد
تا اومد که به سمت ا.ت بره یهو در محکم تر از قبل باز شد
گوجو و اومی که دو متر پریدن هوا :
گوجو : یا علییی
اومی: روانی وحشیی آرام ترر( داد )
و بله اون کسی نبود جز....
_______
امه/ من : کاااااتتتتتتتت 🎬
عالی بود خیلی هم عالیییی 👏🏻
گوجو : مرسی حالا شیرینی ها کجاست ؟؟
من : رو میز 😐
گوجو آها اوکی
گوجو به سمت جعبه شیرینی ها میرود و شروع به خوردن میکند
۳.۳k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.