تو هیولا نیستی p5
تو هیولا نیستی p5
از زبان کوک
اون ی هیولاست، خیلی خطرناکه اینجا پیش ما زندگی کنه درسته بالاش شاخاش ناپدیدی میشن ولی اون هنوز ی هیولاست ولی گفت شکار چیا دنبالشن پس یعنی اگه برگرده جنگل پیداش میکنن نمیخوام اسیب ببینه ولی چرا مگه اون کیه که قلبم انقد با دیدنش احساس ارامش میکنه (ی چیم درباره ات بگم اگه پریا تو چشم یک انسان نگاه کنن اون ادمه عاشقش میشه)
صبح
از زبان ات
فلش بک رویای ات
خدایان:ات ما هدیه ای که بهت دادیم رو نتونستی ازش محافظت کنی
+من معذرت میخوام واقعا
خدایان:ات میدونی برای چی تو یک پری سیاه شدی
برای اینکه در این دنیا موجودات شیطانی کم هست و تو خود شیطانی ما ترو درست کردیم از خاک باد اب اتش و قدرت های فانی تا بتونی یک شیطان باشی ولی شیطانی که نتونست از بالاش محافظت کنه باید بمیره
+میدونم باید بمیرم ولی من عاشق شدم اگه بدون به دست اوردنش بمیرم هرجو مرج در این دنیا شروع میشه
خدایان:میدانیم بخواطر ان فقط۱سال وقت داری تا عاشق خودت کنیش و عشقت رو تجربه کنی اگر حس کردی وقت برگشتت به پیش خدایان هست خودت برگرد ولی تا یک سال نشده اگر یک سال شد ما ترو بر میگردونیم و اینکه از قدرت شفا دهندت استفاده کردی برا خودت میدونی که نباید رو انسان ها امتحانش کنی
+میدونم تا یک سال فقط وقت دارم قراره زود برگردم نگران نباشین
پایان فلش بک رویای ات
از خوا ب بیدار شدم به خوشکی شانس باید دست به کار شم رفتم پاین پسرا همه بیدلر بودن و داشتن میحرفیدن که گفتم
+سلام انسانااااااااا
بچه ها:یا خدا
که دیدم همه با ترس نگام میکنن که جین اروم گفت
جین:گشنت نیست مگه نه
+ها، چرا گشنمه
که پسرا خودشونو به ی ور پرتاب کردن خندم گرف و گفتم
+😂😂😂😂نگرلن نباشیم خیلی گشنمم باشه نمیخورمتون چون شما دوستای منین
هوپی:واقعا نمیخوری مارو
+😂نه
رفیم سر میز صبحانه همه خدمتکارا از ی متریم رد میشدن بعد خوردن صبحانه رفیم تو حیات عمارت رو میز صندلا نشستیم که گفتم خب ادمیزاد دا میشه اسماتون رو بهم بگین
پسرا خودشونو معرفی کردن که گفتم
+منم اتم
نامجون:اسمت خوشگله معنیش چیه
+معنیش شیطانه
یونگی:اوووو.....شت
+پسرا میگم من از کجا لباس بیارم بپوشم نمیتونم که با همین لباسای خونی بمونم
_راس میگی پس پاشو بریم خرید
تهیونگ:اروم اروم ات اول بگو کی قراره بری
+ام وقتی بالام خوب شن
تهیونگ:ام اوکی
شب
از زبان ات
رفتیم خرید و یه عالمه لباس خریدیم و چنتا وسایل دیگع
تو راه از بازوی کوک گرفته بودم. و هر کاری میکردم که یکم جذب شه بهم
خلاصه اومدیم رفتیم کپیدیم
از زبان کوک
اون ی هیولاست، خیلی خطرناکه اینجا پیش ما زندگی کنه درسته بالاش شاخاش ناپدیدی میشن ولی اون هنوز ی هیولاست ولی گفت شکار چیا دنبالشن پس یعنی اگه برگرده جنگل پیداش میکنن نمیخوام اسیب ببینه ولی چرا مگه اون کیه که قلبم انقد با دیدنش احساس ارامش میکنه (ی چیم درباره ات بگم اگه پریا تو چشم یک انسان نگاه کنن اون ادمه عاشقش میشه)
صبح
از زبان ات
فلش بک رویای ات
خدایان:ات ما هدیه ای که بهت دادیم رو نتونستی ازش محافظت کنی
+من معذرت میخوام واقعا
خدایان:ات میدونی برای چی تو یک پری سیاه شدی
برای اینکه در این دنیا موجودات شیطانی کم هست و تو خود شیطانی ما ترو درست کردیم از خاک باد اب اتش و قدرت های فانی تا بتونی یک شیطان باشی ولی شیطانی که نتونست از بالاش محافظت کنه باید بمیره
+میدونم باید بمیرم ولی من عاشق شدم اگه بدون به دست اوردنش بمیرم هرجو مرج در این دنیا شروع میشه
خدایان:میدانیم بخواطر ان فقط۱سال وقت داری تا عاشق خودت کنیش و عشقت رو تجربه کنی اگر حس کردی وقت برگشتت به پیش خدایان هست خودت برگرد ولی تا یک سال نشده اگر یک سال شد ما ترو بر میگردونیم و اینکه از قدرت شفا دهندت استفاده کردی برا خودت میدونی که نباید رو انسان ها امتحانش کنی
+میدونم تا یک سال فقط وقت دارم قراره زود برگردم نگران نباشین
پایان فلش بک رویای ات
از خوا ب بیدار شدم به خوشکی شانس باید دست به کار شم رفتم پاین پسرا همه بیدلر بودن و داشتن میحرفیدن که گفتم
+سلام انسانااااااااا
بچه ها:یا خدا
که دیدم همه با ترس نگام میکنن که جین اروم گفت
جین:گشنت نیست مگه نه
+ها، چرا گشنمه
که پسرا خودشونو به ی ور پرتاب کردن خندم گرف و گفتم
+😂😂😂😂نگرلن نباشیم خیلی گشنمم باشه نمیخورمتون چون شما دوستای منین
هوپی:واقعا نمیخوری مارو
+😂نه
رفیم سر میز صبحانه همه خدمتکارا از ی متریم رد میشدن بعد خوردن صبحانه رفیم تو حیات عمارت رو میز صندلا نشستیم که گفتم خب ادمیزاد دا میشه اسماتون رو بهم بگین
پسرا خودشونو معرفی کردن که گفتم
+منم اتم
نامجون:اسمت خوشگله معنیش چیه
+معنیش شیطانه
یونگی:اوووو.....شت
+پسرا میگم من از کجا لباس بیارم بپوشم نمیتونم که با همین لباسای خونی بمونم
_راس میگی پس پاشو بریم خرید
تهیونگ:اروم اروم ات اول بگو کی قراره بری
+ام وقتی بالام خوب شن
تهیونگ:ام اوکی
شب
از زبان ات
رفتیم خرید و یه عالمه لباس خریدیم و چنتا وسایل دیگع
تو راه از بازوی کوک گرفته بودم. و هر کاری میکردم که یکم جذب شه بهم
خلاصه اومدیم رفتیم کپیدیم
۷.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.