شکلات تخته ای
شکلات تخته ای
پارت ۲۱
هوف کلافه ای کشیدم و رفتم زیر پتو
دیشب بعد خوندن دفترخاطراتم خوابم برده بود و امروز حالم خوب نیس دلم بد جور گرفته و منتظرم چیزی بهم بگن تا گریه کنم
با صدای در بغض فشار بیشتری به گلوم وارد کرد و منتظر بودم تا بترکم
یک دفعه در با صدای بدی باز شد و یکی داخل شد
تهیونگ : چته از دیشب چپیدی تو اتاقت نمیای بیرون ها منتظر دعوتی؟
دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم و ترکیدم
بعد سالها با صدای بلند گریه کردم
تهیونگ که از گریه های من تعجب کرده بود بهم نزدیک شد و نشست روی تخت
آروم من و کشید توی بغلش اما گریم شدید تر شد و حالا دیگه نفسم وسط هق هق ام میگرف
یک ساعت گزشت و من گریم بند اومد
لباس تهیونگ کلا عن دماغی شده بود
والا نه پَ اشکی شده؟
بلوز مفتی بود و من دماغمو باهاش پاک کردم والا اگر نبود باید با بلوز خودم پاک میکردم
تهیونگ از جاش بلند شد و درحالی که از اتاق بیرون میرفت برگشت سمتم
تهیونگ : صبحونه که نخوردی بیا نهار بخور
برای اولین بار لبخند قشنگ و خانومانه ای زدم که دهنش وا موند
با همون لبخند قشنگم گفتم
ا.ت: ببند مگس رف توش
تهیونگ : پس خودتی
و رفت بیرون
پارت ۲۱
هوف کلافه ای کشیدم و رفتم زیر پتو
دیشب بعد خوندن دفترخاطراتم خوابم برده بود و امروز حالم خوب نیس دلم بد جور گرفته و منتظرم چیزی بهم بگن تا گریه کنم
با صدای در بغض فشار بیشتری به گلوم وارد کرد و منتظر بودم تا بترکم
یک دفعه در با صدای بدی باز شد و یکی داخل شد
تهیونگ : چته از دیشب چپیدی تو اتاقت نمیای بیرون ها منتظر دعوتی؟
دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم و ترکیدم
بعد سالها با صدای بلند گریه کردم
تهیونگ که از گریه های من تعجب کرده بود بهم نزدیک شد و نشست روی تخت
آروم من و کشید توی بغلش اما گریم شدید تر شد و حالا دیگه نفسم وسط هق هق ام میگرف
یک ساعت گزشت و من گریم بند اومد
لباس تهیونگ کلا عن دماغی شده بود
والا نه پَ اشکی شده؟
بلوز مفتی بود و من دماغمو باهاش پاک کردم والا اگر نبود باید با بلوز خودم پاک میکردم
تهیونگ از جاش بلند شد و درحالی که از اتاق بیرون میرفت برگشت سمتم
تهیونگ : صبحونه که نخوردی بیا نهار بخور
برای اولین بار لبخند قشنگ و خانومانه ای زدم که دهنش وا موند
با همون لبخند قشنگم گفتم
ا.ت: ببند مگس رف توش
تهیونگ : پس خودتی
و رفت بیرون
۳.۵k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.