فتنه ی چشم تو

فتنه ی چشم تو

هر غمزه کتابِ رمزی است

که به یک لحظه دهد راز دو عالم یادم

حافظ
دیدگاه ها (۱)

تنم فرسودو عقلم رفتو عشقم همچنان باقیست...

ماهی تویی و آب من و تُنگ، روزگار!من در حصار تُنگ و تو در مشت...

بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویزبنشینم و از عشق سرودی بسرای...

ﺩﯾﺮ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻭﺭگفتم ﺍﯾﻦ ﻋﯿﺪﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ...

عالم از شور و شر عشق خبر هيچ نداشت     فتنه انگيز جهان غمزه ...

ی لحظه ب یادم میای ،ولی یک لحظه هم از یادم نمیری،توشدی دلیل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط