درد نوشت

درد نوشت ♣

پدر سیلی محکمی به صورت پسر زد و گفت :

مگه این شام چه عیبی داره که لب نمی زنی ؟؟؟

پسر در حالی که به نون و پنیر و مقداری سبزی چشم دوخته بود ...

از پای سفره به گوشه ای خزید و سر به بالین نهاد ...

صبح فردا ، وقتی غذای پسر در بقچه پدر جای گرفت ...

پسرک دانست امروز بابا صبحانه دارد ، چشمانش از شادی تر شد ...!!!
دیدگاه ها (۱۱)

فقر در ایران( آسوده نباش ما همه ایرانی هستیم)

براساس آمارهای موجود بیش از ۲۵۰میلیون کودک ( ۱۴-۵ ) که معمول...

نــه عــزیــز مــن!هــمه شبـــیه هــم نیــستــند!بـــرف بــر...

آگهــی‌هــای ترحیـــم روزنــامــه را کــه خــوانــدمبــا خــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط