.
.
ساعت 3 شبه
حوصله ندارم بخوابم
خستَم
ولی خواب نَه
با اینکه از صُب پایِ کامپیوترم
از صُب پایِ موبایلم
از صُب چند ساعت بیشتر خونه نبودم
با اینکه چشمام داره میسوزه و درد میکنه
اما خواب نَه...!
الان تو تختِ خواب نیستم
نمیخوامَم برم سمتش
اون لعنتی مثِ یه #گودال میمونه
یه گودال تاریک و تنگ
که به قصدِ خواب واردش میشی
اما وقتی رفتی توش، تازه بیدار میشی
ذهنِت تازه فعال میشه
تمامِ کارایِ روزِت میاد جلو چشمِت
تمامِ خاطراتِت
تمامِ لحظه هایی که مُردیُ زنده شدی
تمامِ لحظه هایی که
#خندیدی
گریه کردی
خوش بودی
دپ بودی
#عاشق بودی
فارغ بودی
بودی
#نبودی
و و و...
کلِ زندگیت میاد جلو چِشمت
تاریکه، عینِ #سینما
هِی میخوای بهشون فِک نکنی
نمیشه
مجبوری
بلیطِت قبلا حساب شده
هِی میگی: بابا من داشتم از خستگی میمردم، چرا خوابم نمیبره؟!
ولی جوابی نیست
فِک میکنی
برمیگردی به عقب
به لحظه های خوشِت که چجوری به فنا رفت
برمیگردی به چند ماه قبل
زمانی که #بود
میای زمان حال
#نیست
مقایسه، مقایسه، مقایسه
نتیجه نداره
نمیفهمی
چرا؟!
چیشد؟!
میری سراغِ رفتارت
چرا اینجوری کردم؟
کاش بهش میگفتم
شاید نمیرفت
کاش اینجوری نمیکردم...
یه لحظه مکث
من که از اون طرف جبران کردم
واسش کم نذاشتم
پس چیشد؟!
بازم بی نتیجه،پوچ
به خودم میام
ساعت ٣
نفهمیدم چجوری گذشت
تو تخت خوابمَم
تمومِ این چند ماهُ برای بارِ هزارُم دوره کردم
کاش درسمَم همین جوری میخوندم
اگه بتونم
اگه بذارن
این فکرا
این بی خوابیا
این تختا
اینا
اینا
اینا
#دلم_تنگ_شده_برات_همین!
:(
ساعت 3 شبه
حوصله ندارم بخوابم
خستَم
ولی خواب نَه
با اینکه از صُب پایِ کامپیوترم
از صُب پایِ موبایلم
از صُب چند ساعت بیشتر خونه نبودم
با اینکه چشمام داره میسوزه و درد میکنه
اما خواب نَه...!
الان تو تختِ خواب نیستم
نمیخوامَم برم سمتش
اون لعنتی مثِ یه #گودال میمونه
یه گودال تاریک و تنگ
که به قصدِ خواب واردش میشی
اما وقتی رفتی توش، تازه بیدار میشی
ذهنِت تازه فعال میشه
تمامِ کارایِ روزِت میاد جلو چشمِت
تمامِ خاطراتِت
تمامِ لحظه هایی که مُردیُ زنده شدی
تمامِ لحظه هایی که
#خندیدی
گریه کردی
خوش بودی
دپ بودی
#عاشق بودی
فارغ بودی
بودی
#نبودی
و و و...
کلِ زندگیت میاد جلو چِشمت
تاریکه، عینِ #سینما
هِی میخوای بهشون فِک نکنی
نمیشه
مجبوری
بلیطِت قبلا حساب شده
هِی میگی: بابا من داشتم از خستگی میمردم، چرا خوابم نمیبره؟!
ولی جوابی نیست
فِک میکنی
برمیگردی به عقب
به لحظه های خوشِت که چجوری به فنا رفت
برمیگردی به چند ماه قبل
زمانی که #بود
میای زمان حال
#نیست
مقایسه، مقایسه، مقایسه
نتیجه نداره
نمیفهمی
چرا؟!
چیشد؟!
میری سراغِ رفتارت
چرا اینجوری کردم؟
کاش بهش میگفتم
شاید نمیرفت
کاش اینجوری نمیکردم...
یه لحظه مکث
من که از اون طرف جبران کردم
واسش کم نذاشتم
پس چیشد؟!
بازم بی نتیجه،پوچ
به خودم میام
ساعت ٣
نفهمیدم چجوری گذشت
تو تخت خوابمَم
تمومِ این چند ماهُ برای بارِ هزارُم دوره کردم
کاش درسمَم همین جوری میخوندم
اگه بتونم
اگه بذارن
این فکرا
این بی خوابیا
این تختا
اینا
اینا
اینا
#دلم_تنگ_شده_برات_همین!
:(
۲.۸k
۲۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.