بچه که بودیم، ثانیه به ثانیه لحظه ها را زندگی می کردیم
بچه که بودیم، ثانیه به ثانیه لحظه ها را زندگی می کردیم
لذت هایمان را با تغییر فصل ها منطبق می کردیم
تنها غصهمان صبح شنبه و مشقهای تلنبار شده بود
بزرگتر که شدیم، لحظهها و ثانیهها و ساعتها بیارزش شدند
زندگی کردن یادمان رفت
آغوش مادر یادمان رفت
یادمان رفت روزی میرسد
که دستهایمان بهانه ی دستهای پینه بسته مردی را میگیرند
که جوانیش را سختی ها دزدیدند
یادمان رفت خیس شدن زیر باران همان لذت بچگی را دارد
یادمان رفت هیچ چیز و هیچ کس
روزهای رفته را برایمان هدیه نمی آورد...
لذت هایمان را با تغییر فصل ها منطبق می کردیم
تنها غصهمان صبح شنبه و مشقهای تلنبار شده بود
بزرگتر که شدیم، لحظهها و ثانیهها و ساعتها بیارزش شدند
زندگی کردن یادمان رفت
آغوش مادر یادمان رفت
یادمان رفت روزی میرسد
که دستهایمان بهانه ی دستهای پینه بسته مردی را میگیرند
که جوانیش را سختی ها دزدیدند
یادمان رفت خیس شدن زیر باران همان لذت بچگی را دارد
یادمان رفت هیچ چیز و هیچ کس
روزهای رفته را برایمان هدیه نمی آورد...
۴.۱k
۱۵ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.