من به عریانی این شب ها
من به عریانی این شب ها
و به تن تاریکش هی می نگرم.
می نگرم که چطور تو را از من و امروز ربوده است،
و با نگاهم که پر از تمدید است
برایت شعرها دوخته ام که برای نگفتن دارم،
من از فراوانی نبودت ( بیتو تنهام )
من روی هر بغض و سکوت خویش به تو تٲمل میکنم،
و من باز از تب داغ همین پنجره های سرد
که همه رو به نبود تو باز هستند هی می نگرم.
من در این همهمه ای خاطره ها
روز و شب بغض در بغض تو را
در دل خویش اندوخته ام.
آیا تو به شب می نگری ؟؟؟؟
من به مهتاب این شبهای سرد و تاریک می نگرم،
این مهتابی که که برای تو پر از خاطره ای
خورشیداست هی می نگرم،
و من به چراغ آرزوی نیمه تاریک ....
که به بی تاب ترین حادثه ای داشتنت
آن نیمه شبهای پر از دلهره افروخته ام می نگرم.
من برای تو در این قصه چقدر
پشت لبخند پر از حسرت خود سوخته ام،
و باز به همین شب های سرد و غم انگیز
لب به قصه ای تو باز نموده و به مهتاب می نگرم.
آیا تو به شب می نگری ؟
آیا تو به من می نگری ؟
و.........
و به تن تاریکش هی می نگرم.
می نگرم که چطور تو را از من و امروز ربوده است،
و با نگاهم که پر از تمدید است
برایت شعرها دوخته ام که برای نگفتن دارم،
من از فراوانی نبودت ( بیتو تنهام )
من روی هر بغض و سکوت خویش به تو تٲمل میکنم،
و من باز از تب داغ همین پنجره های سرد
که همه رو به نبود تو باز هستند هی می نگرم.
من در این همهمه ای خاطره ها
روز و شب بغض در بغض تو را
در دل خویش اندوخته ام.
آیا تو به شب می نگری ؟؟؟؟
من به مهتاب این شبهای سرد و تاریک می نگرم،
این مهتابی که که برای تو پر از خاطره ای
خورشیداست هی می نگرم،
و من به چراغ آرزوی نیمه تاریک ....
که به بی تاب ترین حادثه ای داشتنت
آن نیمه شبهای پر از دلهره افروخته ام می نگرم.
من برای تو در این قصه چقدر
پشت لبخند پر از حسرت خود سوخته ام،
و باز به همین شب های سرد و غم انگیز
لب به قصه ای تو باز نموده و به مهتاب می نگرم.
آیا تو به شب می نگری ؟
آیا تو به من می نگری ؟
و.........
۱.۹k
۰۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.