بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
از زیر قرآن رد شد. مادر با گوشه ی روسری اشک هایش را پاک کرد و بغضش را خورد تا مبادا قاسم از تصمیمش منصرف شود.
دلش می خواست با تمام وجود در آغوشش بگیرد، اما...
***
چهره ی قاسم آرام بود و ته دلش قرص از تصمیمی که گرفته.
آستینش را بالا زد و دکتر با بسم اللهی سوزن را در دستش فرو کرد.
***
نمی دانست چند روز است که دارد در تب می سوزد. تمام بدنش درد می کرد. از بی حالی به خواب میرفت و از درد بیدار می شد.
دلش می خواست مادر بالای سرش بود و برایش دعای نور می خواند.
***
روز چهاردهم بی درد از خواب بیدار شد، همین که چشم باز کرد مادر را دید که با لبخند کنار تختش نشسته. قبل از اینکه مادر بی واهمه در آغوشش بگیرد فهمید که عملیات ساخت واکسن موفقیت آمیز بوده است.
#فاطمه _ قنبریان #مدرسه _ دانشجویی _ قرآن _ و _ عترت #روایت _ حُسن _ مدرسه _ حمد
IN THE NAME OF ALLAH
He passed from under the quran. Mother wiped tears by nook of scarf and she hids her cry, lest Ghasem give up his decision.
She was eaget to embrass him, but...
***
Ghasem's face was quiet and his heart was sure because of the decision he made.
He raised his sleeve, then doctor swallowed the needle in his hand, while saying " in the name of God ".
***
He didn,t know how many days he was burning in fever. Her whole body was in pain.
He was sleeping because of lethargy and woke up because of pain. He wished his mother was above him and she read the prayer of Noor for him.
***
On the 14th days he woke up without pain. As he opened his eyes he saw his mother sitting on corner of bed with a smile.
Before the mother embraced him without fear, he find out that Vaccine manufacturing operations was saccessful.
#Fatemeh _ Ghanbarian #School _ Student _ Quran _ Etrat #Story _ Goodness _ School _ Praise
طراح: نرگس قاسم پور #کارگروه_هنرهای_تجسمی #مدرسه_حمد #حُسن_و_زیبایی #پوستر_دانشمندان_ایران_علیه_کرونا
🆔 @NamAyeh
از زیر قرآن رد شد. مادر با گوشه ی روسری اشک هایش را پاک کرد و بغضش را خورد تا مبادا قاسم از تصمیمش منصرف شود.
دلش می خواست با تمام وجود در آغوشش بگیرد، اما...
***
چهره ی قاسم آرام بود و ته دلش قرص از تصمیمی که گرفته.
آستینش را بالا زد و دکتر با بسم اللهی سوزن را در دستش فرو کرد.
***
نمی دانست چند روز است که دارد در تب می سوزد. تمام بدنش درد می کرد. از بی حالی به خواب میرفت و از درد بیدار می شد.
دلش می خواست مادر بالای سرش بود و برایش دعای نور می خواند.
***
روز چهاردهم بی درد از خواب بیدار شد، همین که چشم باز کرد مادر را دید که با لبخند کنار تختش نشسته. قبل از اینکه مادر بی واهمه در آغوشش بگیرد فهمید که عملیات ساخت واکسن موفقیت آمیز بوده است.
#فاطمه _ قنبریان #مدرسه _ دانشجویی _ قرآن _ و _ عترت #روایت _ حُسن _ مدرسه _ حمد
IN THE NAME OF ALLAH
He passed from under the quran. Mother wiped tears by nook of scarf and she hids her cry, lest Ghasem give up his decision.
She was eaget to embrass him, but...
***
Ghasem's face was quiet and his heart was sure because of the decision he made.
He raised his sleeve, then doctor swallowed the needle in his hand, while saying " in the name of God ".
***
He didn,t know how many days he was burning in fever. Her whole body was in pain.
He was sleeping because of lethargy and woke up because of pain. He wished his mother was above him and she read the prayer of Noor for him.
***
On the 14th days he woke up without pain. As he opened his eyes he saw his mother sitting on corner of bed with a smile.
Before the mother embraced him without fear, he find out that Vaccine manufacturing operations was saccessful.
#Fatemeh _ Ghanbarian #School _ Student _ Quran _ Etrat #Story _ Goodness _ School _ Praise
طراح: نرگس قاسم پور #کارگروه_هنرهای_تجسمی #مدرسه_حمد #حُسن_و_زیبایی #پوستر_دانشمندان_ایران_علیه_کرونا
🆔 @NamAyeh
۱۱.۰k
۲۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.