اینم یه خاطره سمی خواستگاری دیگه

💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍
زمان ازدواج خواهرم و شوهرش بعد از چند جلسه که اومدن و رفتن،جلسه آخر خواستگاری شد،همه ی عموها و عمه هام و خاله و داییم هم اومده بودن، جلسه تموم شد و ما جواب مثبت دادیم و خانواده داماد خوشحال و پیروز رفتن،ما هم مهمان ها(خانواده داماد) رو بدرقه کردیم
و با مهمان های خودمون برگشتیم داخل خونه،پذیرایی خونه مامانم شکل ال داشت و قسمت بالایی توی دید نبود،یک دفعه عمو کوچیکم گفت این کیه... دیدیم دختر خواهر شوهر خواهرم جا مونده...😀😀
خانواده داماد رفته بودن و بچه رو جا گذاشته بودن همه زدیم زیر خنده.😀😀بچه هم هاج و واج ما رو نگاه می کرد. بعد چند دقیقه مامان بچه اومد دنبالش😃😃
همه گفتن اینقدر خوشحال شدن که یادشون رفته بچه رو ببرن😃😃

#خاطرات _سمّی_ خواستگاری
دیدگاه ها (۰)

ببینین چقدر کوچیکیم ایکاش کمتر دل بشکنیم

ایده تزئین جای حلقه

زوتوپیای۲ هم رسید

نظری ندارم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط