من خواستم که خواب و خیال خودم شوی

من خواستم که خواب و خیال خودم شوی
رویا شوی ، امید محالِ خودم شوی

لرزید دستهایم و سرگیجه ام گرفت
آوردمت دلیلِ زوال خودم شوی

یا در دلم شناور یا بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی

هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوم
چیزی نمانده است که مال خودم شوی

حالا تو چشمهای منی ، ابر شو ببار
تا قطره قطره گریه به حال خودم شوی

عاشق نمی شوی ، سر این شرط بسته ام
نه ، حاضرم ببازم و مالِ خودم شوی


#مهدی_فرجی
دیدگاه ها (۲)

گر‌‌چه بـادوریِ او زندگیم نیست،ولـییاد اومی‌دمدم ‌جــانبه رگ...

عشق یعنی در میان صد هزاران مثنویبوی یک تک ‌بیت ناگه، مست و م...

هم در دلِ فیروزه تراشی عشق است ،هم حاشیه ی هرچه حواشی عشق اس...

اشتیـاقتومَـراسوختکجـایی،بـازآ ...#وحشی_بافقی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط