از دلت
از دلت ...
از دلم ...
از حرفهایی با مهرِ نزدن
از نوستالژی کوچهای در کمینِ شب
در کمین خاطراتِ
لحظههای آغشته به عطرِ خاک و باران
از سقوطِ سرخابیِ یک روسری
از تکرارِ دزدانه ی دست و نوازش و گیسو
از حدسِ شرمگینِ یک بوسه
از خودم ...
از خودت ...
از تعلقِ بی وقفه به یک احساس
از عشق
...داشتم
..... داشتی
........ داشتیم
از روزهایِ پر از حسِ خوب
پر از شب
پر از خاطره
پر از عطرِ باران
از دست هایم
از گیسوانت
گذشتم
گذاشتی
گذشتیم
کوچه اما ...
از دلم ...
از حرفهایی با مهرِ نزدن
از نوستالژی کوچهای در کمینِ شب
در کمین خاطراتِ
لحظههای آغشته به عطرِ خاک و باران
از سقوطِ سرخابیِ یک روسری
از تکرارِ دزدانه ی دست و نوازش و گیسو
از حدسِ شرمگینِ یک بوسه
از خودم ...
از خودت ...
از تعلقِ بی وقفه به یک احساس
از عشق
...داشتم
..... داشتی
........ داشتیم
از روزهایِ پر از حسِ خوب
پر از شب
پر از خاطره
پر از عطرِ باران
از دست هایم
از گیسوانت
گذشتم
گذاشتی
گذشتیم
کوچه اما ...
- ۲۷۹
- ۲۸ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط