بر من گذشتی سر بر نکردی از عشق گفتم با

بر من گذشتی، سر بر نکــــــــردی از عشق گفتم ، بـــــا

بر من گذشتی،
سر بر نکــــــــردی

از عشق گفتم ،
بـــــاور نکــــــــردی

دل را فــــــکندم
ارزان بــه پــــــایت
سودای مهـرش
در ســـــــر نکردی

گفتم گـــــلم را
می بویی از لطف

حتی به قهرش
پــــرپـــر نـــــکردی
دیدی ســبویی
پــــــــر نوش دارم
باتشنگـــی ها
لــــــب تـر نکـردی
هنگام مـستی
شور آفــــرین بود
لطفی که با ما
دیگر نکــــــــــردی
آتش گــــــرفتم
چــون شاخ نارنج
گفتم: نظـر کن
سر بر نکــــــردی

#سیمین-بهبهانی
دیدگاه ها (۱)

سرودمت نه به زیبایی خودت-شایدکه شاعر تو یکی چون خود تو می با...

ای خیـــال تــو بــاغ های گــل سرخو چنـــان شـــاخه ی مهتـاب...

تو خوب مطلقی،من خوب‌ها را با تو می‌سنجمبدین سان بعد از این خ...

قشنگ ترین آرزویم در دستهایمگنجشک کوچکی می شودکه لاجرمپرش می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط