خیلی هیجان داشتم قرار بود چارشنبه با کل فامیل بریم گردش
خیلی هیجان داشتم قرار بود چارشنبه با کل فامیل بریم گردش
از چن وقتِ پیش کلی لباس امتحان میکردم،خیلی استرس داشتم
قرار بود بعدِ چن ماهـ ببینمش
فامیلِ دور بود
سهـ شنبهـ فرا رسید و قلبِ من هر ثانیهـ ۱۰،۲۰بار میتپید *-*
همهـ چی عالی بود
لباسامو پنج شیش بار امتحان کردهـ بودم خلاصهـ هر کاری کهـ در توانم بود کردم کهـ خوشگل و جذاب بنظر بیام همهـ چی اوکی بود..
بلخرهـ چارشنبهـ فرا رسید
حاضر شدیم
لباسامو پوشیدم
یکم آرایش کردم
رژِ خوشرنگمو زدم
رسیدیم اونجا کهـ قرار بود همگی از اونجا بریم بیرونِ شهر
همرو دیدم بجز اون
خودمو بهـ زور نگهـ داشتم تا گریهـ نکنم
دیدم مامانش از اونور داد زد کهـ یهـ چن دیقهـ صبر کنید تا پسرِ مام بیاد بریم
یهـ لحظهـ حس کردم دارم از خوشی میمیرم
حدودن ۱۰ دیقهـ کشید تا بیاد
تو این ۱۰دیقهـ کلی برنامهـ چیدهـ بودم برا دوتامون کلی نقشهـ و....
اومد...
تنها نبود...
بلهـ
عضوِ جدید بهـ فامیل اضافهـ شدهـ بود!!همهـ تعجب کردهـ بودن..گفتن جمعهـ عقدهـ و این حرفا...
خیلی خوشگل بود
حق داشت اونو بهـ من ترجیح بدهـ..
-مامان جان حس میکنم کتریِ روی اجاق رو خاموشش نکردیم،بهترهـ من برگردم،شما برین بهـ گردشتون برسین،خوش بگذرونین کلی
+تو کهـ کلی ذوق داشتی
-نهـ بهترهـ برم تا خونهـ نسوختهـ
با همهـ خدافظی کردم و بهـ زوجِ جدید تبریک گفتم و راهـ افتادم
داشتم بهـ کتری کهـ رویِ اجاق نبود فکر میکردم.. :]
از چن وقتِ پیش کلی لباس امتحان میکردم،خیلی استرس داشتم
قرار بود بعدِ چن ماهـ ببینمش
فامیلِ دور بود
سهـ شنبهـ فرا رسید و قلبِ من هر ثانیهـ ۱۰،۲۰بار میتپید *-*
همهـ چی عالی بود
لباسامو پنج شیش بار امتحان کردهـ بودم خلاصهـ هر کاری کهـ در توانم بود کردم کهـ خوشگل و جذاب بنظر بیام همهـ چی اوکی بود..
بلخرهـ چارشنبهـ فرا رسید
حاضر شدیم
لباسامو پوشیدم
یکم آرایش کردم
رژِ خوشرنگمو زدم
رسیدیم اونجا کهـ قرار بود همگی از اونجا بریم بیرونِ شهر
همرو دیدم بجز اون
خودمو بهـ زور نگهـ داشتم تا گریهـ نکنم
دیدم مامانش از اونور داد زد کهـ یهـ چن دیقهـ صبر کنید تا پسرِ مام بیاد بریم
یهـ لحظهـ حس کردم دارم از خوشی میمیرم
حدودن ۱۰ دیقهـ کشید تا بیاد
تو این ۱۰دیقهـ کلی برنامهـ چیدهـ بودم برا دوتامون کلی نقشهـ و....
اومد...
تنها نبود...
بلهـ
عضوِ جدید بهـ فامیل اضافهـ شدهـ بود!!همهـ تعجب کردهـ بودن..گفتن جمعهـ عقدهـ و این حرفا...
خیلی خوشگل بود
حق داشت اونو بهـ من ترجیح بدهـ..
-مامان جان حس میکنم کتریِ روی اجاق رو خاموشش نکردیم،بهترهـ من برگردم،شما برین بهـ گردشتون برسین،خوش بگذرونین کلی
+تو کهـ کلی ذوق داشتی
-نهـ بهترهـ برم تا خونهـ نسوختهـ
با همهـ خدافظی کردم و بهـ زوجِ جدید تبریک گفتم و راهـ افتادم
داشتم بهـ کتری کهـ رویِ اجاق نبود فکر میکردم.. :]
- ۴.۰k
- ۲۹ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط