پدرت باز شوق دختر داشت

پدرت باز شوق دختر داشت
در سر خود هوای کوثر داشت
سخت دلتنگ روی مادر بود
دلی عاشق چنان کبوتر داشت
در قنوتی تمام بارانی
تا که سر را بر آسمان بر داشت
تو رسیدی و بعد از آن بابا
در کنارش دوباره مادر داشت
از سر شوقِ دیدنت ارباب
یکسره دیده سوی خواهر داشت

که رسیده است مادر سادات
خواهرم نذر مقدمش صلوات

ولادت حضرت رقیه مبارک
دیدگاه ها (۲)

تو وقتی درس میخوانی نگاهت میپرد از منبه درس و بحث و تحصیلت ح...

حق دارد زمینکه دلش تنگ شودبرای ضرب اهنگ پوتینهایتان..و آسمان...

مگر میشود ...در روز آزادی شهرت... از تو یادی نکرد...!.و چه ز...

گروهی ظاهراشیعه،به جشن عید شعبانندبه ظاهرعاشق حیدر به باطن ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط