ی.قاتل.عاشق
#ی.قاتل.عاشق
#پارت.بیست.و.سوم
از زبون #رویا
رویا:مگم😐
لوهان:بنال
رویا:واصا مینم تو از کی انقد بیتربیت شدی😐
لوهان:از وقتی که توی گوز بدنیا اومدی🙂
رویا:بزنم جرت بدم؟😐
لوهان:گلم من قابلیت جر دادن تورو دارم تو نمیتونی من و جر بدی😔🌹
رویا:میشه دوباره بری رو حالت صکوت؟😐
لوهان:نو😐🙌🏻
رویا:میشه بمیری😐🖕🏿
لوهان:نو😐🙌🏻
رویا:میشه محنو بکشی😐🤞🏿
لوهان:با کمال میل
رویا:ای گاو خر
لوهان:نظر لطفته
رویا:میگن اینا چرا نمیان
لوهان:چون رفتن کوه بکنن
رویا:وتف😐🖕🏿
لوهان:چقد حرف میزنی
رویا:ن اینکه تو نمیزنی
لوهان:من مجبورم
رویا:ب چی
لوهان:حرف زدن
رویا:چرا
لوهان:چون گیر تو افتادم😔🌹
رویا:بزنم بشت خاک بره چشت؟
لوهان:ن مرسی
رویا:هفففف
لوهان:هعی گوزگار
رویا:منم برم یعنی؟
لوهان:میوفتی میمیری بدبخ بشین سرجات...
#سیلدا
توی قصر خیلی با احتیاط راه میرفتم که مبادا اتفاقی بیوفته اما سهون خیلی مشنگ همینجوری میرفت جلو وقتیعم که داشت اینور اونورو دید میزد با صورت رد تویه ستون...
خیلی سعی کردم خندمو نگه دارم ولی اخر تا حد مرگ خندیدم...
همینجور که داشتیم به راهمون ادامه میدادیم یدفعه پام لیز خورد افتادم و باسنم قاطی مرغا شد..
سهون:پاشو لوس نکن خودتو
#نویسنده:یه سوال باسن مگه قاطی مرغا میشه
سیلدا:نمیدونم ولا
سهون:سه سال بعد...پاشو دگححح
سیلدا:حصش نی جام خوبه
سهون:ایشالله حلواتو بخورم بلند میشی یا کتک میخای
سیلدا:نمخام بلندشم خوببب
سهون:ای زهرمار و نیمخام بلندشمم
سیلدا:عیش....
#ادامه.دارد•-•🧚🏻♀✨
#پارت.بیست.و.سوم
از زبون #رویا
رویا:مگم😐
لوهان:بنال
رویا:واصا مینم تو از کی انقد بیتربیت شدی😐
لوهان:از وقتی که توی گوز بدنیا اومدی🙂
رویا:بزنم جرت بدم؟😐
لوهان:گلم من قابلیت جر دادن تورو دارم تو نمیتونی من و جر بدی😔🌹
رویا:میشه دوباره بری رو حالت صکوت؟😐
لوهان:نو😐🙌🏻
رویا:میشه بمیری😐🖕🏿
لوهان:نو😐🙌🏻
رویا:میشه محنو بکشی😐🤞🏿
لوهان:با کمال میل
رویا:ای گاو خر
لوهان:نظر لطفته
رویا:میگن اینا چرا نمیان
لوهان:چون رفتن کوه بکنن
رویا:وتف😐🖕🏿
لوهان:چقد حرف میزنی
رویا:ن اینکه تو نمیزنی
لوهان:من مجبورم
رویا:ب چی
لوهان:حرف زدن
رویا:چرا
لوهان:چون گیر تو افتادم😔🌹
رویا:بزنم بشت خاک بره چشت؟
لوهان:ن مرسی
رویا:هفففف
لوهان:هعی گوزگار
رویا:منم برم یعنی؟
لوهان:میوفتی میمیری بدبخ بشین سرجات...
#سیلدا
توی قصر خیلی با احتیاط راه میرفتم که مبادا اتفاقی بیوفته اما سهون خیلی مشنگ همینجوری میرفت جلو وقتیعم که داشت اینور اونورو دید میزد با صورت رد تویه ستون...
خیلی سعی کردم خندمو نگه دارم ولی اخر تا حد مرگ خندیدم...
همینجور که داشتیم به راهمون ادامه میدادیم یدفعه پام لیز خورد افتادم و باسنم قاطی مرغا شد..
سهون:پاشو لوس نکن خودتو
#نویسنده:یه سوال باسن مگه قاطی مرغا میشه
سیلدا:نمیدونم ولا
سهون:سه سال بعد...پاشو دگححح
سیلدا:حصش نی جام خوبه
سهون:ایشالله حلواتو بخورم بلند میشی یا کتک میخای
سیلدا:نمخام بلندشم خوببب
سهون:ای زهرمار و نیمخام بلندشمم
سیلدا:عیش....
#ادامه.دارد•-•🧚🏻♀✨
۶.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.