حال من دست خودم نیست ڪمے بیمارم
حال من دست خودم نیست ڪمے بیمارم
عاشقے درد قشنگے ست ڪه در دل دارم
ریخته دور وبرم عاشق و معشوق ولی
من بجز عشق تو از هر هوسے بیزارم
نیستے در همـه احـوال مگر در نظرم
دائمـأ پـر شـده از خاطـره ات افڪارم
موقـع رفتنت هـر بـار دلـم مے گیرد
نم نم اشک غـم از چشم ترم مے بارم
در خیالات خودم غرق در آغوش توام
همه شب تا به سحر از تب تو بیدارم
چه ڪنـم تا دل مـن انـدڪے آرام شود
از همین فاصله صدبار تو را مے بوسم
(سوگند تنها)
عاشقے درد قشنگے ست ڪه در دل دارم
ریخته دور وبرم عاشق و معشوق ولی
من بجز عشق تو از هر هوسے بیزارم
نیستے در همـه احـوال مگر در نظرم
دائمـأ پـر شـده از خاطـره ات افڪارم
موقـع رفتنت هـر بـار دلـم مے گیرد
نم نم اشک غـم از چشم ترم مے بارم
در خیالات خودم غرق در آغوش توام
همه شب تا به سحر از تب تو بیدارم
چه ڪنـم تا دل مـن انـدڪے آرام شود
از همین فاصله صدبار تو را مے بوسم
(سوگند تنها)
۹.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳