شاه شطرنج منی با رخ ماهت چه کنم؟
شاه شطرنج منی با رخ ماهت چه کنم؟
با سپید دل و چشمان سیاهت چه کنم؟
تا ابد در دلی و گاه به گاهی دیده.....
با دل و دیده و این گاه و به گاهت چه کنم؟
پادشاهی به جمال و رخ و اوصاف و کمال...
من و یک عالمه اوصاف سپاهت چه کنم؟
عالمی خاطر چشمان تو را می خواهد...
من و یک لشکری از خاطره خواهت چه کنم؟
بزم خورشیدی و کس طاقت رخسارت نیست...
در سحر با تپش صبح "پگاهت "چه کنم؟
در کلاس ادبت ساءل جامی غزلیم...
جز تمنا به صف درگه شاهت چه کنم؟
رخ مهتاب تو در آینه ماه افتاد...
با چنین جلوه بیایم سر راهت چه کنم؟
حسین علی دلجویی
با سپید دل و چشمان سیاهت چه کنم؟
تا ابد در دلی و گاه به گاهی دیده.....
با دل و دیده و این گاه و به گاهت چه کنم؟
پادشاهی به جمال و رخ و اوصاف و کمال...
من و یک عالمه اوصاف سپاهت چه کنم؟
عالمی خاطر چشمان تو را می خواهد...
من و یک لشکری از خاطره خواهت چه کنم؟
بزم خورشیدی و کس طاقت رخسارت نیست...
در سحر با تپش صبح "پگاهت "چه کنم؟
در کلاس ادبت ساءل جامی غزلیم...
جز تمنا به صف درگه شاهت چه کنم؟
رخ مهتاب تو در آینه ماه افتاد...
با چنین جلوه بیایم سر راهت چه کنم؟
حسین علی دلجویی
۹۴۷
۱۳ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.