داشتم شعر میگفتم

داشتم شعر میگفتم...

خبر اوردند برای همیشه از این دیار رفته ای!!!

و توی ذهنم کودتا به پا کردند واژه ها

و زبان شعرم لال شد!!

نگاهی به ساعتم کردم؛وقت رفتن بود.

و به ناگاه زیر پایم خالی شد..

#فاطمه_سامی
دیدگاه ها (۱۶)

زیر باران می روم بی چتر، مغرورم هنوزاصلا از این اشک ها چشمان...

شبیه حس خاموشم،شبیه خواب بی روحمواسه بیداریه روحم،گرفتار یه ...

برای همه ی ماهمه ی روز ها فراموش میشوندبه جز همان یک روزکه ن...

نیمکت خالی آفتاب وروزی که تورا تاریخ یک خاطره کرد #حامی_شریب...

دختر کوچولوی تناسخ یافته من

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 18

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت یازدهم) (ا/ت)شب شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط