دلاورے کہ شبے
دلاورے کہ شبے
اقتـدا بہ مــولا ڪرد
قسم ب عشـــق کہ
در زینبیہ غوغا ڪرد
🌷 «بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»
#خاطرات_شهدا
#سفرکربلا
داشتیم میرفتیم کربلا ! با حجت ته اتوبوس نشسته بودیم ! کلی گپ زدیم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم ،برامون سوال شده بود اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری که وسط حرفاش یه دفعه گفت من خیلی دوست دارم شهید بشم ! از دهنش پرید گفت من شهید میشمااا ! من و امیر حسینم بهش گفتیم داداش تو شیویدم نمیشی چه برسه شهید ! حلالمون کن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتی خواب بودی با دستمال کاغذی کردیم تو گوشت اصلا ناراحت نمیشد دقیقا محرم سال بد روز تاسوعا مثل اربابش هر دو دستو سرشو فدای عمه جانما زینب کرد شهید شد حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود خوب خبر داشت سال دیگه شهیدمیشه؛شدعلمدار حلب .
#راوی_آقامحسن_همسفرکربلا
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری🌷
#شهید_حجت_اصغری🌷
#خاکیان_خدایی
اقتـدا بہ مــولا ڪرد
قسم ب عشـــق کہ
در زینبیہ غوغا ڪرد
🌷 «بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»
#خاطرات_شهدا
#سفرکربلا
داشتیم میرفتیم کربلا ! با حجت ته اتوبوس نشسته بودیم ! کلی گپ زدیم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم ،برامون سوال شده بود اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری که وسط حرفاش یه دفعه گفت من خیلی دوست دارم شهید بشم ! از دهنش پرید گفت من شهید میشمااا ! من و امیر حسینم بهش گفتیم داداش تو شیویدم نمیشی چه برسه شهید ! حلالمون کن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتی خواب بودی با دستمال کاغذی کردیم تو گوشت اصلا ناراحت نمیشد دقیقا محرم سال بد روز تاسوعا مثل اربابش هر دو دستو سرشو فدای عمه جانما زینب کرد شهید شد حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود خوب خبر داشت سال دیگه شهیدمیشه؛شدعلمدار حلب .
#راوی_آقامحسن_همسفرکربلا
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری🌷
#شهید_حجت_اصغری🌷
#خاکیان_خدایی
۱.۲k
۱۰ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.