خواست تا با او بد باشم

خواست تا با او بد باشـــم ...
خواست مهربان نباشــم ...
خواست ظالـــم باشـــم ...
بد می شوم چون او می خواهد ...
می دانم این بد بودن طاقتم را می بـــرد ...
می دانم بد بودن با او یعنی دق دادن خودمـ ...
اما بد می شوم تا آسایش یابـــد ...
شروعش امروز بـود ... گریه کنی اما حتی به او صبح بخیـــر نگویی ...
او کسی را دارد که به او صبح بخیـر می گوید و راهیش می کند و من اضافیم ...
خوب می دانم چگونـه کسی را از خودم متنفــر کنم هر چند خودم ....!!!!
من مهم نیستـم .
عشق من با تو بد می شوم امادلم ...
وای از دل ... آه از دل

#ف_رحیمی

حالت : یه روانی که فقط میخواد بمیره ...اشک آرومم نمیکنه
پ ن : امروز شروع روزهای سخت تر

#عشق
14.08.1394
08:20
دیدگاه ها (۱)

دارم دور می شوم از زندگیــم ...دارم روحم را می گذارم و کمرنگ...

هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟یــار خــودت را ا...

نزدیک یک سال ....بلکه بیشتــر ...عشق او جایگاهی دارد 15 سال...

داره ازم دور میشه و خـــودم باعثــشم ...چون اون یکـی رو داره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط