❖
❖
از یک جایی به بعد، دیگر برایم مهم نبود که مشکلات، تا کجای طاقتم پیش میروند، فقط نشستم و نگاهشان کردم، چیزی نگفتم، گلایه نکردم، فقط نگاهشان کردم!
پذیرفته بودم که دنیا روالِ خودش را طی میکند و من هرچه بیشتر دست و پا بزنم، فقط خستهترمیشوم.
پذیرفته بودم که برای رسیدن به روزهای خوب، باید از روزهای سخت عبور کرد و برای رسیدن به قله، باید رنجِ ارتفاع را به جان خرید.
من واقعیتهای تلخ را پذیرفته بودم و این پذیرش؛ عذاب و تلخیِ لحظهها را برایم کمتر میکرد.
دیگر گرِههای دست و پا گیرِ زندگیام را با صبر و آرامش، باز میکنم،
چون میدانم که نگرانیِ بیش از حد، فقط گره را کور و مرا پیر و زمینگیر میکند!
من تصمیمِ خودم را گرفتهام؛
از اینجای زندگیام به بعد، فقط زندگی میکنم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
از یک جایی به بعد، دیگر برایم مهم نبود که مشکلات، تا کجای طاقتم پیش میروند، فقط نشستم و نگاهشان کردم، چیزی نگفتم، گلایه نکردم، فقط نگاهشان کردم!
پذیرفته بودم که دنیا روالِ خودش را طی میکند و من هرچه بیشتر دست و پا بزنم، فقط خستهترمیشوم.
پذیرفته بودم که برای رسیدن به روزهای خوب، باید از روزهای سخت عبور کرد و برای رسیدن به قله، باید رنجِ ارتفاع را به جان خرید.
من واقعیتهای تلخ را پذیرفته بودم و این پذیرش؛ عذاب و تلخیِ لحظهها را برایم کمتر میکرد.
دیگر گرِههای دست و پا گیرِ زندگیام را با صبر و آرامش، باز میکنم،
چون میدانم که نگرانیِ بیش از حد، فقط گره را کور و مرا پیر و زمینگیر میکند!
من تصمیمِ خودم را گرفتهام؛
از اینجای زندگیام به بعد، فقط زندگی میکنم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
۴.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.