تو نبودی و به پاهای خدا افتادم

تو نبودی و به پاهای خدا افتادم
دست بی رحم ترین ثانیه ها افتادم

تو نبودی و تبِ فاصله ها پیرم کرد
عاشقِ شعر شدم، شعر زمینگیرم کرد

مثنوی کردمت و شکر به جا آوردم
توی هر بیت فقط اسم تورا آوردم

آرزو کردمت و بغض نوشتم حالا
پای تو آب شده خشت به خشتم، حالا

قدِ یک خاطره گهگاه کنارم بِنِشین
نه عزیزم! خبری نیست، از آن دور ببین

گریه ی مرد غریب َست، ولی حادثه نیست
غرق رویای خودش بود، غریبانه گریست
دیدگاه ها (۱۲)

ببینویران شده امبر باد رفته اماز پای تا به سر در عشق غرقمدیگ...

لذتی بالاتر از این نیست کسی را بیابیکه جهان را مثل تو ببیند ...

#صائب_تبریزی

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط