چه حسی دارمشادم یا غمگیننمی دانم

چه حسی دارم؟شادم یا غمگین؟نمی دانم...
به من می گویند امروز تولدت است!باید شاد باشی...پس حتما شادم...

ولی آخر می دانی که...امروز زیاد شبیه به روز های دیگر نیست.یک چیز هایی زیاد دارد...

نبودن تو زیاد است.دل تنگی های دلم زیاد است.بهانه ها زیاد است.زیاد است...زیاد است...

من هم شاد نیستم پس!

ولی تو شاد باش! امروز که دیگر تولد تو نیست که غمگین باشی!قهر کنی...به من غضب کنی...

امروز برای من است.غمش هم برای من.بغضش هم برای من.

دردناکی ِ نوزده سالگی من که به تو مربوط نمی شود.چرا گردن تو می اندازم؟

هر چه بوده و هست از من است...می فهمی چه می گویم؟

معلوم است که می گویی نه! آخر تو که نوزده سالگی ات غمگین نبود! من هم گاهی چقدر پر توقع

می شوم...!!

مثلا گاهی از تو یک گوش شنوا می خواهم.خب زیاد است دیگر!تو هم طغیان می کنی!!

ولی این بار نه...دیگر چیزی نمی خواهم.تو که خاموش شدی...من هم دیگر خاموش می شوم.

می دانی...حداقلش این است که وقتی خاموش شدم دیگر نمی سوزم.

دیگر نمی ترسم که فقط خاکسترم بماند...

این آخرین لحظات...دیگر نگاه نمی کنم که چه گذشت...تلخ بود یا شیرین...

بدون این که نگاهت کنم بدرود می گویم.شاید هم زیر لب بگویم:چه آرزو هایی که برایت نداشتم...

شاید افسوس هم خوردم...

فقط می دانم که دیگر نگاهت نمی کنم. فقط آرزویت میکنم...آرزو!
دیدگاه ها (۲)

♡♥♡♥♡♥

سفره هفت سین خانوادگی ماツ

ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ، ﭼﻪ ﺣﺮﻑ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﯼﭼﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﮔﻞ ﺑﺮﺍﻡ ...

سوتی خودم:رفتم چشم پزشکی خواستم به دکتر بگم چشمام آبریزش دار...

می گویند گاهی تنها یک دعای ازته دل کافیست تا همچی عوض شودنمی...

موسیقی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط