راستش هیچ چیز به اندازه ی این که همه ی زندگی ام را بریزم

راستش هیچ چیز به اندازه ی این که همه ی زندگی ام را بریزم توی چمدانی و تمام گوشه های دنج جهان را بگردم ، خوشحالم نمی کند !
دلم می خواهد بدانم ؛ زبانِ برگ ها در همه جای دنیا یکی ست ؟
ستاره ها همه جا یک جور می درخشند ، آفتاب ، با همین صمیمیت می تابد ؟!
و خدا همه جا به همین اندازه مهربان است ؟!
دوست دارم نبض زمین را بگیرم و گوشه گوشه ی جهان را نفس بکشم ،
دوست دارم همیشه در سفر باشم ...
که هیچ چیز به اندازه ی اکتشافات تازه و سفرهای طولانی ، خوشحالم نمی کند !
سفر ، نوعی نقض قانون ثبات و تسلیم است ،
نوعی شکست دادنِ مشکلات ، دردها ، عادت ها و وابستگی ها
به عقیده ی من جهانگردها ، خوشبخت ترین آدم های زمین اند ،
غصه هایی که نباید را نمی خورند ، دردهایی که نباید را نمی کشند و قبل از اینکه رنجی به سراغشان بیاید کوله بارشان را می بندند و می روند ...
جهانگردها معنای درستِ زندگی را فهمیده اند
و شاید رنجِ آدمی از همین سکون و "یک جا ماندن" باشد ...
.
پاییز در کوچه پس کوچه های تهران
دیدگاه ها (۰)

کاش میشد بعضی عکس‌ها رو زندگی کرد، مثل همین عکسمثلا کاش میشد...

یه وقتایی ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﮐﺠﺎﯾﯽ؛ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪﯼ؛ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪی...ﻓﻘ...

غروب آفتاب در شهر رم ایتالیا #انرژی_مثبت #هیجان_انگیز #انر...

کوچه باغ های پاییزیِ خوانسار پاییز فصل عاشقی ستخوانسار شهری ...

میدانی درد دارد :))))قفسه ی سینه ام درد دارد دردی مشابه با ش...

قسمت دوازدهم ]]]]]]]]]______]]]]]]]] بسمه رب الحسین عبچه برا...

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط