سرتاپایم را خلاصه کنند

سرتاپایم را خلاصه کنند
می شوم مشتی خاک...
که ممکن بود!
خشتی باشد بر دیوار یک خانه
یا سنگی در دامن کوه
یا قدری سنگریزه در انتهای یک اقیانوس
ویا شاید خاکی از گلدان!
یا حتی غباری بر پنجره


اما مرا ازاین میان برگزیدندبرای :
نهایت شرافت..
برای انسان بودن وانسانیت...


وپروردگارم که بزرگوارانه اجازه ام داد به
نفس کشیدن...
دیدن...
شنیدن...
فهمیدن...


من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داد به:
انتخاب وتغییر...
به شوریدن...
به عشق...

وای برمن که اگر قدر ندانم...
دیدگاه ها (۷)

باهوشا بیان بالا جواب بدن

صبحتون زیبا دوستان

...

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط