₽=¹³
نیونا=+
کوک=_
+واییییی باباجونم نمیشه یکم استراحت بدی_بهت اجازه حرف زدن دادم؟+...._دادم؟؟؟؟(داد)+نه ببخشید_خوبه حالا برو اون کتابو بیار+هومممم باش(رفتم و کتابمو اوردم)_خوبه حالا بریم تو حال+واتتتت اگه میخواستیم بریم تو حال براچی گفتی برم کتابمو بیارم_دلم خواست+پوکر_اونطوری نگاه نکن بریم پایین+هوفففف باش(رفتیم پایین)_خب.....همینطور داشتم میپرسیدم همرو بلد بود افرین بهش برای تموم کردنش سوال اخرم پرسیدم اما اونو اشتباه جواب داد و من از دوم بودن بدم میاد و دوس دارم نیونا همیشه یک و اول باشه برای همین سرش داد زدم "براچی نخوندی"+ب....با...بابا من فقط همینو بلد نبودم.....
_میدونی همینی که بلد نیستی اگه تو امتحان بیاد میتونه تو از معدل ۲۰ به ۱۹ ببره *زدم تو گوشش
_شروع کرد گریه کردن گفتم"خفه شوووووو"+سعی میکردم هق هق نکنم تا بدتر نکنه_برو تو اتاقت تا بلایی سرت نیاوردم+چ...چشم_رفت تو اتاق سرمو تو دستام گرفتم تا به خودم بیام....یکم که گذشت اروم تر شدم در اتاق رو زدم+....._جوابی ازش نشنیدم برا همین درو باز کردم....دیدم مثل یک فرشته خوابیده نشستم رو تختو نگاهش کردم این دختر یک الاهست با دستم صورتشو نوازش کردم صورتمو به صورتش نزدیک کردم لبای نرمو پفکیش خیلی تو چشم بود نتونستم جلو خودمو بگیرم برا همین یک مک عمیق ازش گرفتم خداروشکر خوابش سنگینه....همینطور بهش زول زده بودم که چشاشو باز کرد گفتم"عزیز بابا چطوره"+خوبم باباجون_هوممم خوبه پاشو دیگه خیلی خوابیدی یکمم برا وقت گذروندن با بابات وقتتو بزار_واقعا(زوق)باشه پس بیا بریم باهم وقت بگذرونیم...
#وانشات
#فیک
#فیلم
#بی_تی_اس
کوک=_
+واییییی باباجونم نمیشه یکم استراحت بدی_بهت اجازه حرف زدن دادم؟+...._دادم؟؟؟؟(داد)+نه ببخشید_خوبه حالا برو اون کتابو بیار+هومممم باش(رفتم و کتابمو اوردم)_خوبه حالا بریم تو حال+واتتتت اگه میخواستیم بریم تو حال براچی گفتی برم کتابمو بیارم_دلم خواست+پوکر_اونطوری نگاه نکن بریم پایین+هوفففف باش(رفتیم پایین)_خب.....همینطور داشتم میپرسیدم همرو بلد بود افرین بهش برای تموم کردنش سوال اخرم پرسیدم اما اونو اشتباه جواب داد و من از دوم بودن بدم میاد و دوس دارم نیونا همیشه یک و اول باشه برای همین سرش داد زدم "براچی نخوندی"+ب....با...بابا من فقط همینو بلد نبودم.....
_میدونی همینی که بلد نیستی اگه تو امتحان بیاد میتونه تو از معدل ۲۰ به ۱۹ ببره *زدم تو گوشش
_شروع کرد گریه کردن گفتم"خفه شوووووو"+سعی میکردم هق هق نکنم تا بدتر نکنه_برو تو اتاقت تا بلایی سرت نیاوردم+چ...چشم_رفت تو اتاق سرمو تو دستام گرفتم تا به خودم بیام....یکم که گذشت اروم تر شدم در اتاق رو زدم+....._جوابی ازش نشنیدم برا همین درو باز کردم....دیدم مثل یک فرشته خوابیده نشستم رو تختو نگاهش کردم این دختر یک الاهست با دستم صورتشو نوازش کردم صورتمو به صورتش نزدیک کردم لبای نرمو پفکیش خیلی تو چشم بود نتونستم جلو خودمو بگیرم برا همین یک مک عمیق ازش گرفتم خداروشکر خوابش سنگینه....همینطور بهش زول زده بودم که چشاشو باز کرد گفتم"عزیز بابا چطوره"+خوبم باباجون_هوممم خوبه پاشو دیگه خیلی خوابیدی یکمم برا وقت گذروندن با بابات وقتتو بزار_واقعا(زوق)باشه پس بیا بریم باهم وقت بگذرونیم...
#وانشات
#فیک
#فیلم
#بی_تی_اس
۶۷.۵k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.