فی حقیقه العشق
چشمت کشید خالق، موسی چو زد عصا را
زان گشت اژدهایی آتش زننده ما را
از بس که می نویسم شعر ثنایت ای جان
ترسم که کفر ورزم بر شعر خود خدا را
صدرا نوشته اسفار از روی خنده هایت
در شرح عشوه هایت هم بوعلی شفا را
جان لاک عاجز است از فهمت که در طبیعت
پیدا نمی توان کرد مصداق انتها را
بنوشت مصحفش را ،اندر حقیقه العشق
یحیی سهرودی چون دید ماورا را
بر خط و خال رویت ، بر عطر مشک مویت
بخشید نیز حافظ، هم قند و هم بخارا
در حسرتت سرودم من هم غزل ولی حیف
دیگر نمی پسندی اینگونه واژه هارا
بیرون مران دلم را در شرع ما نوشته
فرض است بر مسلمان با بی نوا مدارا
زان گشت اژدهایی آتش زننده ما را
از بس که می نویسم شعر ثنایت ای جان
ترسم که کفر ورزم بر شعر خود خدا را
صدرا نوشته اسفار از روی خنده هایت
در شرح عشوه هایت هم بوعلی شفا را
جان لاک عاجز است از فهمت که در طبیعت
پیدا نمی توان کرد مصداق انتها را
بنوشت مصحفش را ،اندر حقیقه العشق
یحیی سهرودی چون دید ماورا را
بر خط و خال رویت ، بر عطر مشک مویت
بخشید نیز حافظ، هم قند و هم بخارا
در حسرتت سرودم من هم غزل ولی حیف
دیگر نمی پسندی اینگونه واژه هارا
بیرون مران دلم را در شرع ما نوشته
فرض است بر مسلمان با بی نوا مدارا
۱.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.