قسمت دومدر همان حال نگهبان بعثی آمد پشت پنجره همان نگ

(قسمت دوم)در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. او از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام.
اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید: بیا که آب آورده‌ام.
او مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیه) که آب را از دستش بگیرم.
عراقی‌ها هیچ‌وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند. تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها )را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید: «بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند».
همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال آمدم. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم.
گفت: دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا(سلام الله علیه) شرمنده کردی. الان حضرت زهرا(سلام الله علیه) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد.

📚 حماسه‌های ناگفته(به روایت علی اکبر ابوترابی)،عبد المجید رحمانیان،انتشارات پیام آزادگان،چاپ اول :۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ خواب.
دیدگاه ها (۶)

🔸 شب جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانید و هدیه کنید به امام ...

💗 رسول خدا (ص):💗 خشم خداوند💗 فزونی میگیرد💗 بر آن زن شوهرداری...

(قسمت اول)در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در ...

‍ ‌‍ مقاله:«برده های سگی🐩 »😱 نویسنده: پرستو_مروجی ✔ متاسفانه...

شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ،مدافع ولایت مولانا و ...

سلام و درود خداوند متعال بر تک تک دنبال کننده گرامیقدر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط