لب بر لبت

لب بر لبت
چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگی
که درخت شوی
که رفتن اگر بخواهی
نتوانی
که بمانی
و گر سخن از رفتن کنی
بر اسبت بنشانم
پیشاروی خویش
در شبِ مهتاب
موی تو از یالِ اسب
تشخیص نتوانم داد
هر دو در باد
روی تو از ماه
به سوی خویش بگردانم
چنان ببوسمت به دلتنگی
که ماه
آه بتابد.
دیدگاه ها (۴۲)

برد آرامِ دلم ، یارِ دل آرام کو اون که آرام برد ، از دلم آرا...

در صدا کردنِ نام تویک "کجایی؟" پنهان است...یک "کاش می بودی"ی...

برایم شعر بفرستحتی شعرهایی که عاشقان دیگرتبرای تو می گویندمی...

بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !مـــن ،همیــن جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط