تو همانی که دلم میخواهد شصت سالگیهایم را کنارش بگذرانم

تو هَمانی که دلم میخواهد شصت سالگی‌هایم را کنارش بگذرانم...هفتاد سالگی...!
هَمان روزهایی که کیسه‌های کوچک و بزرگ قرص‌هایم هشدارِ کهولت سِن را میدهد...!
هَمانی‌‌ که دلم میخواهد در حالی که پایِ رادیو نشسته است
و مُدام با پیچ رادیو وَر میرو‌د
و مَرا به مرزِ سرسام میرساند ،
صِدایم بزند و بخواهد برایش چای بیاورم...!
تو هَمانی که میخواهم سال‌ها بعد دُرست زمانی که نوه‌هایمان دورِمان را گرفتند
و مُدام از عاشقی‌هایمان میپرسند ،
از سوال‌هایشان طَفره بروم و نگاهَش کنم و دِلم ضعف برود برایش...!
هَمان یک نفری هستی که دلم میخواهد
پنجاه سالِ بعد برایش پیراهنی با گل‌های ریزِ آبی بپوشم
و تا میتوانم دلبری کنم...!
هَمان درمانی که در آغوشش کمردرد و پادرد و بالا و پایین شدنِ فشارِخون را به فراموشی بسپارم...!
هَمان هَمدمی که میخواهَم سَرم را روی شانه‌اش بگذارم و فریدون گوش دهم...!
تو دقیقاً هَمان یکنفری هستی
که دلم میخواهد پا به پایش پیر شوم...!
تو هَمان یاری هستی که شَهریار میگوید بدونِ وجودش شهر ارزشِ دیدن را هم ندارد...!
دیدگاه ها (۱)

فَقَط پیشِ ...💗 ٹــــــــوُ آرومَم؛فَقَط با ٹـــــــُو...💗 ج...

#مرا...,,, لابلای لحظه های خود بکش'' پاک و معصوم "#شبیه_معبد...

نازچشمان تو , دل را تا ثریا میبردمشکیمویت مرا تا اوج رویا می...

#تو که باشیهمه آفاق بهشتی ابدی ستبی سبب نیستکه هم جانی و هم ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط