طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
تو ای خلاصه ی غم های مانده در دل من
بیا که وارهم از این بغض های زندانی
تو ای رایحه ی تمام نرگسان روی زمین
بیا که این غم هجرت غمیست، طولانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه ی چیست؟
شنیده ام که میآید کسی به مهمانی
کسی که سبز تر است از هزار بار بهار
کسی , شگفت کسی آن چنان که میدانی
کسی که نقطه ی آغاز هر چه پرواز است
تویی که در سفر عشق خطّ پایانی
تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی
سپیده می زند از مشرق زمین هر روز
نفس شماره زند پس چرا نمی آیی؟
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
تو ای خلاصه ی غم های مانده در دل من
بیا که وارهم از این بغض های زندانی
تو ای رایحه ی تمام نرگسان روی زمین
بیا که این غم هجرت غمیست، طولانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه ی چیست؟
شنیده ام که میآید کسی به مهمانی
کسی که سبز تر است از هزار بار بهار
کسی , شگفت کسی آن چنان که میدانی
کسی که نقطه ی آغاز هر چه پرواز است
تویی که در سفر عشق خطّ پایانی
تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی
سپیده می زند از مشرق زمین هر روز
نفس شماره زند پس چرا نمی آیی؟
۳.۳k
۱۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.