زمانی که من سال داشتم پدرم پول ماهش رو جمع کرد تا برای

زمانی که من ۱۲سال داشتم پدرم پول ۳ماهش رو جمع کرد تا برای من یک جفت کفش بخره!

الان من پول دارم ولی هر وقت که به اون کفشها نگاه میکنم بخاطر میارم که از کجا اومدم.

👤 آندرس اینیستا
دیدگاه ها (۳)

متفاوﺕترین عرﻭسی ﺩنیا بین دﻭ میمون عاشق دﺭ مراسمی ﺍشرافی ! ا...

🎨 باب راس، همه‌ی قسمت‌های برنامه‌ی لذت نقاشی را به طور رایگا...

⁣پوشیدن جوراب روی کفش یکی از راه های لیز نخوردن روی سطوح شیب...

ایرنا سندلر در جنگ جهانی دوم در اردوگاه اسرای یهودی لهستان ب...

رمان عشق اجباری پارت اول

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط