من و دل آمده بودیم به مهمانی تو

من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو

دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو

شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو

من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو

چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
من و دل زائر آن معبد روحانی تو

روزی سرشار تر از حس شکفتن در باد
روز آغاز من و خلوت عرفانی تو

آسمان نیز ورق خورد همان روز که باز
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو

فاضل نظری
دیدگاه ها (۱۲)

پشت هر پنجره ، دیوار، دلت می آید؟من و تنهایی و تکرار، دلت می...

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺑﺎﺑﺖ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪﻭ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ...

وسیع باشدلتنگ که شدیمنتظر نباش کسی دل گرفته ات را باز کندبلن...

وقتی کلامی را جاری کردی ارتعاشی میسازی و ارتعاش تو موجی می س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط