پارت

پارت 7

روز عروسی♡

ویو ات

لباسم رو پوشیدم نگاه به ایته ی شکسته ام کردم خیلی جذاب شده بودم شبیه پرنسس ها شده بودم ولی کاش با کسی ازدواج میکردم که عاشقش باشم


ویو کوک

روز عروسی بود کت شلوارم رو پوشیدم عوف چه جذاب شدم عطر تلخمو زدمو سوار ونم
شدمو راه افتادم

ویو ات

وسوات رفتم دیدم کوک داره بوق میزانه
اومدم برم دیدم مامانماومد جلوم شونه هام رو گرفت یهو بغضش ترکید

م. ا: وایی دخترممممم چه جذاببب شدههه
چطوری میتونم ولت کنم (گریه)

پسش زدم و گفتم

ات: اره اگر نمیتونستی ولم منی بخاطر پول نمیفروختیم
بهخدا منم ارزو داشتم

و رفتم

ویو کوک

وقتی ات اومد پایین محوه زیباییش ـ

شدم نه انگار واقعا عاشقشش شدم
بدنشم تح.ریک کنندس

ویو ات

خیلی جذاب شدع بود کوک

پایان عروسی

ویو ات

رفتیم خونه لباسم رو دراوردم یهو رونا پیام داد

(نمیخواهی بیای بار انگار قولمون یادت رفته😒)

سریع لباس پوشیدم لباسم باز بود کفش پانه بلندی پوشیدیم کیفو گوشیم رو برداشتم از اتاق زدم بیرون کوک با گوشی لم داده بود رو کاناپل اومدم برم که یهو..........

بچه ها دستم شکستتتت
ببخشید دیر دیر میزارم

شرایط پارت بعد

6تا لایک
2تا کامنت
ماچچچ
دیدگاه ها (۸)

اووو نادیناهم از اینا میزارهههههیه فیکی بگید بنویسم خیلی وقت...

بزارم؟ ..هرچی بگید اوکی؟ اصکی=گزارش/مسدودفالووو کنیدددد فالو...

از نادینا بزارم؟ بای تا فردا....

واقعا🤯حرفی ندارممممم دیگههههیه فیکی بگید بنویسم خیلی وقته نن...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط