داستان مهرداددوم و باغبان

داستان #مهرداد_دوم و #باغبان

 مهرداد دوم اشکانی با سپاهش از کنار باغ سبزی می گذشت سایه درختان باغ مکان خوبی بود برای استراحت بود ، فرمانروا دستور داد در کنار دیوار بزرگ باغ لشکریان کمی استراحت کنند .

باغبان نزدیک پادشاه ایران زمین آمده و از او و سربازان دعوت کرد که به باغ وارد شوند .

مهرداد گفت : " ما باید خیلی زود اینجا را ترک کنیم و همین جا مناسب است . "

باغبان گفت : " دیشب خواب می دیدم خورشید ایران در پشت دیوار باغم است و امروز پادشاه کشورم را اینجا می بینم . "

مهرداد گفت " اشتباه نکن آن خورشید من نیستم آن خورشید سربازان ایران هستند که در کنار دیوار باغت نشسته اند . "

از این همه فروتنی و بزرگی پادشاه ایران زمین اشک در چشمان باغبان گرد آمد .

مهرداد دوم ( اشک نهم ) بسیار فروتن بود و همواره در کنار سربازان خویش و بدور از تجملات بود .

اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : فرمانروای شایسته ارزش سربازان را کمتر از خود نمی داند .

«اشک نهم به ما آموخت ارتش ایران یگانه و یکتاست .»
دیدگاه ها (۲)

آهنگ جدید حامد همایون برای حضرت زینب اسم آهنگ: ام المصائب 🏴...

روحانی دست به دامن کوروش بزرگ شد.ولی...#روحانی#کوروش#رئیس_جم...

در یکی از شهر های #ایتالیا جوانی بود به نام #آلفردو . آلفردو...

#بنیتو_موسولینی ، بنیانگذار مکتب #فاشیسم و حاکم #ایتالیا ، ب...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط