وقتی که اعتماد من

وقتی که اعتماد من
از ریسمان سست عدالت آویزان بود !
و در تمام شهر
قلبِ چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانهٔ عشق مرا
با دستمال تیرهٔ قانون می بستند !
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من
دیگرچیزی نبود ،
هیچ چیز ،
به جز تیک تاک ساعت دیواری !
دریافتم ،
باید ، باید ، باید !
دیوانه وار دوست بدارم ....

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

بیایید حواسمان باشداین همه دور و برمان راشلوغ آدمهایی کهبیشت...

هر کسی یک آدم مخصوص به خودش را داردوقتی آنی که باید باشدنباش...

‌بیا...دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری! #فروغ_فرخ‌زاد

می توانی چشم هایت را روی چیزهایی که نمیخواهی ببینی ببندی، ول...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط