پارت ۷
پارت ۷
....معمولاً وقتی که این اتفاق میافته دیگه هیچی نمیفهمم و تا وقتی که طرف مقابل رو از بین ببرم ول نمیکنم . سمت راستم که فرشته است چشمم کاملا سفید و سمت چپم که شیطان هست سیاه میشه. و کاملا خل میشم ، مادرم میگه وقتی کسی که واقعا دوست داشته باشه بغلت کنه آروم میشی طوری که از کتاب ها ای که درباره ی خاندانمان خوانده ولی من هیچ وقت من به این باور ندارم .
از زبان شوتو
داشتیم مبارزه میکردیم که با یک درد محکم بیهوش شدم
بعد یکم بیدار شدم دیدم اکیکو یک چشمش کاملاً سفید و یک چشمش کاملاً سیاه شده بود . خیلی ترسناک شده بود . ولی از طرفی واقعا جذاب شده بود .
تنها مشکل این بود که طوری اون پسره رو میزد که احتمال این که آدم بکشه زیاد بود . بعد چند دقیقه اون پسره که احتمالا دوست پسر اکیکو بود کاملا خونی شده بود .
دیگه داشت می مرد که من اکیکو رو بغل کردم .
از زبان اکیکو
دیگه داشتم به حدفم که کشتن جورج بود نزدیک میشدم که یکی بغلم کرد حس آرامش رو درک کردم از اون حال در اومدم که دیدم کسی که بغلم کرده شوتو است گونه هام سرخ شد و سرم رو تو بغلش فرو بردم بعد یکم فکر کردم سریع ازش جدا شدم به جا ای که آخرین بار جورج اونجا بود نگاه کردم ولی اون اون نبود که یک صدا ای شنیدم شبیه به صدای جورج بود لبه ی ساختمان رفته بود با تمسخر
گفت: این دفه تو بردی ولی هنوز اون برای منع ، بدرود خرگوش بدرد نخور و پروانه ی زیبای من
و پرید پایین برام اصلا مهم نبود سریع به سمت شوتو رفتم و بغلش کردم و شروع کردم گریه کردن که شوتو تعجب کرد صورتم رو تو دست هایش گرفت و به صورتم نگاه کرد و گفت : هی چرا گریه میکنی
با صدا ای که می لرزید گفتم : فکر کردم فکر کردم از دستت دادم .
که شروع کرد خندیدن با تعجب بهش نگاه کردم که گفت : واقعا فکر کردی اون احمق میتونه من رو بکشه من خوناشام هستم ناسلامتی باگااا
بعد این حرفش بغلم کرد و آروم زمزمه کرد : من تنهات نمیزارم عشق عزیزم هیچ وقت
بدون حدر دادن دقیقه ای لب هام رو روی لباش گذاشتم و شروع کردم به بوسیدنش ، تعجب کرد ولی بعد یکم یکی از دست هایش را روی سرم و اون یکی رو دور کمرم گذاشت.از هم جدا شدیم که آتیش بازی شروع شد ، خیلی قشنگ بود یک جوری من ذوق کردم که شوتو خنده هاش شروع شد منم بهم برخورد و باهاش قهر کردم
شوتو
بعد بوسمون آتیش بازی شروع شد ذوق زده شد تو این حالت بامزه شده بود طوری که من خندم گرفت و اونم لپاش رو باد کرد و اخم کرد واقعاً کیوت بود محکم بغلش کردم که پرسید: ام یعنی الان من دوست دختر تو و تو دوست پسرم هستی
منم اومدم عصبیش کنم دیدم خودم نمیتونم تحمل کنم که جواب رد بده پس گفتم .....
....معمولاً وقتی که این اتفاق میافته دیگه هیچی نمیفهمم و تا وقتی که طرف مقابل رو از بین ببرم ول نمیکنم . سمت راستم که فرشته است چشمم کاملا سفید و سمت چپم که شیطان هست سیاه میشه. و کاملا خل میشم ، مادرم میگه وقتی کسی که واقعا دوست داشته باشه بغلت کنه آروم میشی طوری که از کتاب ها ای که درباره ی خاندانمان خوانده ولی من هیچ وقت من به این باور ندارم .
از زبان شوتو
داشتیم مبارزه میکردیم که با یک درد محکم بیهوش شدم
بعد یکم بیدار شدم دیدم اکیکو یک چشمش کاملاً سفید و یک چشمش کاملاً سیاه شده بود . خیلی ترسناک شده بود . ولی از طرفی واقعا جذاب شده بود .
تنها مشکل این بود که طوری اون پسره رو میزد که احتمال این که آدم بکشه زیاد بود . بعد چند دقیقه اون پسره که احتمالا دوست پسر اکیکو بود کاملا خونی شده بود .
دیگه داشت می مرد که من اکیکو رو بغل کردم .
از زبان اکیکو
دیگه داشتم به حدفم که کشتن جورج بود نزدیک میشدم که یکی بغلم کرد حس آرامش رو درک کردم از اون حال در اومدم که دیدم کسی که بغلم کرده شوتو است گونه هام سرخ شد و سرم رو تو بغلش فرو بردم بعد یکم فکر کردم سریع ازش جدا شدم به جا ای که آخرین بار جورج اونجا بود نگاه کردم ولی اون اون نبود که یک صدا ای شنیدم شبیه به صدای جورج بود لبه ی ساختمان رفته بود با تمسخر
گفت: این دفه تو بردی ولی هنوز اون برای منع ، بدرود خرگوش بدرد نخور و پروانه ی زیبای من
و پرید پایین برام اصلا مهم نبود سریع به سمت شوتو رفتم و بغلش کردم و شروع کردم گریه کردن که شوتو تعجب کرد صورتم رو تو دست هایش گرفت و به صورتم نگاه کرد و گفت : هی چرا گریه میکنی
با صدا ای که می لرزید گفتم : فکر کردم فکر کردم از دستت دادم .
که شروع کرد خندیدن با تعجب بهش نگاه کردم که گفت : واقعا فکر کردی اون احمق میتونه من رو بکشه من خوناشام هستم ناسلامتی باگااا
بعد این حرفش بغلم کرد و آروم زمزمه کرد : من تنهات نمیزارم عشق عزیزم هیچ وقت
بدون حدر دادن دقیقه ای لب هام رو روی لباش گذاشتم و شروع کردم به بوسیدنش ، تعجب کرد ولی بعد یکم یکی از دست هایش را روی سرم و اون یکی رو دور کمرم گذاشت.از هم جدا شدیم که آتیش بازی شروع شد ، خیلی قشنگ بود یک جوری من ذوق کردم که شوتو خنده هاش شروع شد منم بهم برخورد و باهاش قهر کردم
شوتو
بعد بوسمون آتیش بازی شروع شد ذوق زده شد تو این حالت بامزه شده بود طوری که من خندم گرفت و اونم لپاش رو باد کرد و اخم کرد واقعاً کیوت بود محکم بغلش کردم که پرسید: ام یعنی الان من دوست دختر تو و تو دوست پسرم هستی
منم اومدم عصبیش کنم دیدم خودم نمیتونم تحمل کنم که جواب رد بده پس گفتم .....
۸.۲k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.