یکی از ماه های پر از نوستالژی برایم همین ماه رمضان است...
یکی از ماه های پر از نوستالژی برایم همین ماه رمضان است... طلوع و غروب های پرخاطره ای که هم با دعای سحرش هم با ربنای افطارش می توانم یک عالمه تصویر کنار هم چیده شده را به یاد بیاورم... از اولین روزه ها و حس خوب بزرگ شدن... آن رمضان های دور اینستاگرام نبود... گوشی دوربین دار هم نبود و اگر هم دوربینی در خانه داشتیم و احیانا چندتا فیلم از حلقه سی و شش تایی اش باقی مانده بود، کسی نمی آورد تا از کنار هم نشستنمان دور سفره ی افطار عکس بگیرد... برای همین عکسی از آن اولین روزه ها و اولین افطار ها ندارم... ولی آنقدر واضح و شفافند تصویرهای خاطره انگیزم که حتی نقش سفره را هم یادم هست... شیرینی زولبیا بامیه ها و گرمی نان را ... چقدر می چسبید بعد از آن همه ساعت گرسنگی، چای را شیرین می کردم و سر می کشیدم... ولی الان بعید می دانم اگر روزه هم بگیرم و اگر بروم از همان مغازه ای که بابا زولبیا می خرید یک عالمه از زولبیاهایش را بخرم بتوانم آن حس خوب را دوباره هنگام چرخاندن قاشق در لیوان چای لمس کنم... مجموعه عناصری که آن لذت غیر قابل وصف دم افطار را می ساختند حالا خیلی ناقصند... از حضور آدم ها بگیر تا ایمان ناب یک دختربچه که فکر می کرد اگر با الله اکبر اول روزه اش را باز نکند و تا آخر اذان صبر کند، خدا بیشتر خوشش می آید...🌹 🌿
💜
💜
۳.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.